تهران

پرده را کنار می‌زنم
رنگش پریده
می‌داند
من مثل او عادت نمی‌کنم
که در شهر من
پرده با پنجره
پنجره با دیوار
دیوار با هیچ
فرقی نمی‌کند

45 دیدگاه دربارهٔ «تهران»

  1. سلام
    شعری برای تو وهمه ساکنان دشت های گرم میهنم….
    جستجو کنان
    درسکوت کلمات
    آواز نرم واژه ای مرا صدا می کند
    دستهای گرمش را لمس میکنم
    چون نقره میدرخشد
    با فانوس های کوچک رنگی اش
    مرا به کوچه می برد
    با من از دریچه های بسته میگوید
    ازشب
    از تنهایی
    ازستاره های سرد
    و جویبار یخ زده ماه
    من اما
    واژه ای را می جویم
    که چون اسبی راهوار
    مرا به کوهسارها برد
    به دشت های گرم آنسوی دریاها
    همسفر با ماه
    و مرغابیان مهاجر

  2. سلام
    شعرهای خوبی از خودت و شمس و حافظ می گذاری
    ولی دوست ندارم که هیچ دوست داشتنی به تقلید منجر شود. چیزی که اجازه بدهید بگویم پیداست در شعرهایتان.
    ولی زنانه نویسی های همیشه در شعرهایتان این نکته را کم رنگ کرده و به ذهن نمی رسد.
    دوست دارم که به وبلاگ من هم سر بزنید و نظراتتان را داشته باشم
    خدا نگهدار

  3. سلام سارا
    نمی دونم از کی تاریخ فارسی را حذف کرده ای.آخه به من چه.هیچی از شعر بارم نیست.هیچی از نظراتی که شعر های تورو دلچسب کنه بارم نیست.اما یک سلاح دارم.یک سلاح که اونقدر بی رنگ و کمرنگ که همه بهش می خندند.دارم عقده حقارت پیدا می کنم.که سارا محمدی منو آدمک هم حساب نمی کنه.ولی باز هم سارا محمدی کسیه که گهگدار دلم براش تنگ می شه.

  4. سلام
    من بی هویتم و نسل من نیز
    هویت ما ازادی است
    پس براستی بی هویتیم
    سارای عزیز:
    در اینه ای که ساخته ای و می سازی
    تصویر رنجور مردم را می بینم
    پس دعا میکنم اینه ات از زنگار دور باشد.

  5. من با سایت آینه خیلی خاطرها دارم…
    فکر نمی کردم خالقش همچنن فعال باشه…
    خوشحالم که باز می تونم خاطراتی از آثارتون در ذهن بر جای بگذارم….

  6. با صدسلام
    اولین باریست به وبلاگ زیبای شما سر زدم
    انکه تو را میجوید در جستجوی خویش است………
    جمله ها وشعر های زیبایی نوشته ای
    خسته نباشی
    نازنین به ما هم سری بزن
    در گروه اسمان کویر منتظر حضور سبز شماییم
    گروه اسمان کویر
    هانی

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.