من یک قو هستم
با پاهای بلند و کشیده
بر دانوپ آبی
قرار است جفتم بیاید
برقصیم پریوار
با ملودی امواج
با ریتم نتها
دستهایم را باز میکنم
بر نوک انگشتانم میایستم
آرام نفسم را بیرون میدهم
سرم را بالا میآورم
به افق میفرستم نگاه بیتابم را
سینهام سنگین میشود
خم میشوم
مثل یک رز بیآب
چیزی پیش پایم میشکند
ردیف سوم نشستهای
دستمالی سوسنی در دست
دیدگاه ها . «آه»
دیدگاهها بسته شدهاند.
به نظرم صمیمیت احساس در قسمت های اول شعر کم است. ولی هر چه به اخر می رسد بیشتر می شود. از سینه ام سنگین می شود احساس واقعی تر است و شعر نافذتر.
بسیار زیبا
ای قوی سبکبال به خود به بال .به سبکبالیت .به روح بلندت.به اقدام استوارت.به رویاهای بی پایانت………
سلام.
ردیف سوم و دستمال سوسنی.
همان قدر هم می ترسیدم که هرشب و هر شب از پنج ماه ترسیده بودم.
بر روی دریاچه ای از یخ رقصیدن … سبکبال و لطیف همچون قو .. احساس سبکی کردم از لمس این شعر! و این خیال زیبا … سرشار بمانی .
سارا جان مرسی از شعر زیبات ولی ببخشید که مجبورم خواب مخملی قوی زیبارو به بزنم . اونم با شعری از بامداد شعر ایران . مرسی برای وب زیبایت .
(از کتاب مدایح بیصله)
احمد شاملو
جانی پُراز زخم ِ بهچرکدرنشسته ــ
چنینام.
اما فردای تو چه خواهد بود
گر بهناگاه
هم در این شب ِ بیتسلا
پلاس برچینم؟
تداوم ِ بیعلاج ِ دلشورهیی سمج
یا طنین ِ سرگردان ِ لطمه صدایی
[ تنها؟
هر چند صدا بر آب خواهد غلتید
و آب بر خاک میگذرد
که پژواکیست پُراعتماد
از بشارت ِ جاودانگی.
دوباره امده ام بگویم بسیار زیبا هستند این اواز های بی نظیرت…