دنیا پر از آینه است
نگو حواست نیست
نگو خودت را نگاه میکنی،
یا موهای سفیدت مثلاً را میشماری!
نه اشکی، نه لبخندی
نه پیر میشوم، نه جوانتر
میبینی؟
آنجا ایستادهام
و تو…
گریه نکن!
این تنها آینه است
شانههای من حالا خیلی دورند
خیلی تنهاتر
قوی شدهاند
بیرحم اما نه
شاید چون
دنیا پر از آینه است
دیدگاه ها . «انعکاس»
دیدگاهها بسته شدهاند.
با آینه
میانه خوبی ندارم .
حتی مرا نیز به خودم نشان نمی دهد!
کاش آنسوی آینه بودم.
نفست مرا به یاد روزهای زنده بودنم می اندازد…
یک چیزی در شعر هات هست که قشنگه.
گاهی اوقات خواننده های شعر توند که اون رو زیبا می کنند!
دنیا پر از آینه است!
نه نرگس
نه آب
من انعکاس موهوم نرگس ام میانِ بودنِ آب…
چرا!
خودم را نگاه می کنم!!
درون چشم های مردم
یا شیشه ی بخار گرفته ی کافه ها
حتی در شعر: «دنیا پر از آینه است…»
آینه یا آنقدر شفاف است
که چشم را می آزارد
یا آنقدر کدر
که سایه ام را هم نمایان نمیکند
دلم نه آینه ای
انعکاس آبی آب را می خواهد
سلام … لعنت به آینه که همیشه او را درون آینه دیدم و همین که خواستم در آغوش بکشمش محکم به آینه خوردم ! لعنت به آینه !
اما نه …. کاش من هم با او درون آینه حبس شده بودم ….
در آیینه من هستم بی نقاب و اینجا من با صورتکی دلقک وار میخندم.