دیدگاه ها . «و اما بعد»

  1. پرسیدی
    “مزاحمتان که نشدم؟”
    بغضم تاب نیاورد
    و اشک هایم
    گونه هایم را سر خوردند
    پرسیدی چیزی شده ؟
    به جوانی ام فکر کردم
    و همه ی سالهایی
    که برای تو در جنگل دلم
    نهال کاشتم
    دریغ
    دریغ که اکنون
    جز جند شاخه ی پوسیده
    چیزی پیدا نمی شود
    دریغ
    دریغ


    ————————–
    علی ن

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.