گاهی خیال میکنم
شعری نوشتهام
اما میبینم
تنها اشک بودهاست
کاغذی خیس و سپید
گاهی خیال میکنم
هقهق گریستهام
خطوط اسلیمی و رقصان کاغذ میخندند که
شعری نوشتهای
حالا هم نمیدانم
چه میکنم!
شعری هقهق است انگار
اما نه نگاه کن!
تنها نام توست
هزار بار بر کاغذ
خیس و موزون
9 دیدگاه دربارهٔ «همیشهی نابهنگام!»
دیدگاهها بسته شدهاند.
مثل همیشه لطیف ….
با سلام و درود خدمت همکار گرامی سارا محمدی . از وبلاگتان دیدن کردن . خیلی جالب بود . دوست دارم سری هم به خونه کوچیک و محقر شعر شاهین شهر بزنی . خاک پایت توتیای چشم ماست .
دوستارت . مانی و جمعی از شاعران شاهین شهر
هوا سرشار از آهنگهای به نت نیامده است .
گریه های تو
شعر های تو
و نام زیبایت
مرا به شنیدن این آهنگهای زیبا کنجکاو میکند.
( مرسی بخاطر کامنتت )
اشکه…
عاشقان را بگزارید بنالند همه.مصلحت نیست که این زمزمه خاموش شود.ای عشق همه بهانه از توست
گل من گلایه کم کن.ابر قصه ابدی نیست.بزار آسمون بباره.گریه هم چیز بدی نیست
هق هق …
سارا جان :
آشنا بود برام
مثل هوا با تن برگ
لذت بردم
علی ن
باور نمی کنم هنوز آیا از اشک از بارش همیشه ابر به نیکی یاد میشود سارای عزیز نه دیده ام و نه می شناسمت تنها حسی با من است شبیه تر از لمس معکوس خویش در آیینه آن هنگام که مستانه با اشعارت میرقصم همیشه باشی