دیدگاه ها . «حقیقت»

  1. راستشو بخوای یه چیزی رو میخواستم بهت بگم… خیلی وقته…
    میدونم مژده هم با چشمای سبزش یه روزی بم و فراموش میکنه همون طوری که همه ی مژده های دیگه با چشمای آبی و مشکی رستم آباد و رودبار و فراموش کردن … ۳۱ خرداد سالگرد زلزله بود اما هیچکس نیومد.. گله ای ندارم..
    این طبیعت آدماست…
    این قانون زندگیه…

  2. … عزیز ترین دوستم ٫ که بی او زیستن ٫ هراسان و بیمارم می کند ٫ حقیقت ام را تکه تکه می کند . تکه هایی از آن را در نوشته هایش پنهان می کند .تکه هایی را ٫ در روابطش با دیگران …تکه هایی را در آرشیو بهم ریخته ذهنش … و ان هایی را که از عهده پنهان کردنشان بر نمی آید ٫ رنگ می کند ٫ به رنگ پدرش … ! اگر هیــــچ ام سازد ٫ آرام خواهد گرفت !

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.