” زیر خط حرف “

به اندازه‌ی دبستانی دخترانه
بی‌قرارم
زنگ بخورد یا نه
خواهم دوید
با هر چه سنگ
خواهم دوید
با تمام غریبه‌های راه
که نباید حتا
سلام کرد به آن‌‌ها
خواهم دوید
برای خنده خواهم دوید
برای گریه خواهم دوید
پایم بسته برای تو
پایت بسته برای من
یک آبان نود و یک
سارا محمدی اردهالی

” ساعت‌ها “

لب‌هایت را تر می‌کنی
باد می‌وزد
چراغ‌های شب روشن می‌شوند
خیابان راه می‌افتد
ابله داستایوفسکی را دوباره به من امانت می‌دهی
کیفم را دست چپم می‌دهم
ماشین پلیس آرام رد می‌شود
چیزی کم است
۱۶ مهر ۱۳۹۱, خلیج فارس
سارا محمدی اردهالی

” موج پشت موج “

می‌خواهد ساق پای مرا بگیرد
دلش شور می‌زند دریا
گر چه
تن تمام زنان دنیا را
یک اندازه دوست دارد
جلوتر می‌روم
پایم روی زمین بند نیست
کسی دیگر
پشت سر
سوت نمی‌زند
نجات غریق گمم کرده
۱۰ مهر ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی, خلیج فارس

” بی‌فریب “

خائنان دوست می‌دارند تو را
پریشان
تا جانت را تکه تکه کنند
خیانت به
گوشت به استخوان
خائنان دوست می‌دارند مرا
بی‌بدیل
تکه تکه می‌کنند خود را
برای رسیدن به
گوشت به استخوان
خائنان را دوست دارم
با‌دلهره
سر‌راست می‌برند مرا
به گوشت به
استخوان
۶ مهر ۱۳۹۱، خلیج فارس
سارا محمدی اردهالی

گرگ و میش

تلفن
ایستگاه متروکی شده
گاهی قدم می‌زنم
کنارش می‌ایستم
صدای زنگی اگر بیاید
یک قطار باری است
کمی می‌ایستد
می‌رود
سارا محمدی اردهالی
۱۷ آذر ۸۸

” اُخرایی “

باستان‌شناسان در بستر من
جسد مردی را پیدا کردند
متعلق به دوره‌ی پارینه‌سنگی
گِلی را بغل گرفته بود
با گُلی هفت‌پر
پرس و جو‌ها بیهوده بود
زبان مرا نفهمیدند
خواستند او را
به موزه‌ی مردم‌شناسی ببرند
با تخت یکی شده بود
قرار شد خبر
به جایی درز نکند
و مرد و استخوان‌هایش
میان ملافه‌های من
پودر شوند
۲۹ شهریور ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی

” راه شیری “

آخرهای شب
از شترمرغ‌هایمان پیاده می‌شویم
هتل روی درخت گردوی تنومندی است
دارکوبی فراک پوشیده نزدیک می‌آید
گذرنامه‌هایمان را می‌گیرد
پرت می‌کند پشت سرش
از درخت بالا می‌رویم
قرن‌ها می‌گذرد
خورشید خاموش می‌شود
به اتاق می‌رسیم
سقف ندارد
نگاهم می‌کنی
چشم‌هایت
پروانه‌ای فیروزه‌ای رنگ می‌شود
۲۵ آذر ۸۴
سارا محمدی اردهالی