نشانه

داشتم توضیح می‌دادم. همان وسط حرف‌هایم متوجه شدم به دام افتادم. گاهی نمی‌توانی برگردی. بگویی حس می‌کنم لازم نیست حرفم را ادامه بدهم. وسط داستان داستان و تعریف کردنش از چشمم افتاده بود. مجبور شده بودم. مجبور شدن بد است. آدم مجبور چرند می‌گوید.

آدم‌هایی هستند همیشه حق‌به‌جانب‌اند. هستند دیگر. اگر مثلا به آن‌ها بگویی این حرفت من را ناراحت کرد. هزار و یک دلیل می‌آورند که بگویند تو بی‌خود ناراحت شدی، کار من هیچ ایرادی نداشت. هستند دیگر.

دوست اینطور نیست. یار موافق قبل از هر چیز به این فکر می‌کند که تو را ناراحت کرده، نگران دل توست نه دلیل و سند برای بی‌گناهی‌اش. دل‌شکستگی دل‌شکستگی‌ست با دلیل و آمار و ارقام درست نمی‌شود. کسی که دلش شکسته مرهم می‌خواهد، عاطفه و محبت می‌خواهد.

آدم دل‌شکسته می‌تواند دق کند.