هر غروب

حلقه
حلقه
حلقه
می‌گریزم از تمام حلقه‌ها
چقدر ساق‌هایم را بدزدم از تبر
دست‌هایت را باز کن
این تن من است
صد برگ سفید
بدون خط
۲۰ تیر ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «هر غروب»

  1. اون لحظه هایی که همه خوبیای دنیا تموم میشه میام تو پاگردتون. بار که نداریم توش دو سه پیکی بزنیم به سلامتی همه
    پاگرد شده پاتوقم!
    ………….
    وای خیلی خوش حالم
    همیشه بیایید
    همیشه
    سارا

  2. وقتی شعر کافی نت شما را خواندم
    به یاد شبه شعری افتادم که خود گفتم
    برای کسی که با شما تشابه اسمی داشت…
    البته فقط تشابه اسمی!
    چون شما هنوز شعر می گویید!
    ولی او دیگر شعر نمی گوید…
    ——————————————-
    AVATAR
    صبح تا شب on می شوم!
    و همین طور
    شب تا صبح
    به امید این که
    ناگهان چراغ مسنجرت روشن شود!
    با خود می گویم
    شاید invis شده ای!
    به سایت vizgin می روم!
    ID تو را چک می کنم!
    پیغام می دهد:
    He/She is offline
    آواتارت را نشان می دهد ولی!
    همان ابرهای پاره پاره در آسمان آبی…
    راستی!
    نمی خواهی آواتارت را عوض کنی؟
    دارد یک سال می شود ها…

  3. سارا … با تو میشه بدون نوشتن شعری هم احساس شاعری کرد…
    چقدر گذشته بود از آخرین شعری که خوندم و دوس داشتم، تازه شدم!
    ………………
    خوش حالم
    چه حرف قشنگی می زنید
    سپاس که به این جا آمدید
    سارا

  4. سلام
    همیشه شعر هاییتون رو که دوست دارم برای چند از دوست های دورم اس ام اس می کنم. اون ها هم به سارا عادت کردن و دوستون دارن. یه جوری که انگار یه حس خیلی شخصی ای داره که می شه هم شعر رو دوست داشت و هم شاعر رو.
    ممنونم.
    ……………
    :)
    سپاس گزارم
    چه دل گرمم می کنید
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.