حرفه‌ای

اذیتم نکن
تیرم خطا نمی‌رود
به انگشت‌های کشیده‌ام
پلیس مشکوک نمی‌شود
آرام مدادم را پشت گوش می‌گذارم
زیر لب آواز می‌خوانم
راستی !
چه کسی می‌فهمد
زنی
در شعری بی‌وزن
تو را
از پا در آورده

دیدگاه ها . «حرفه‌ای»

  1. حالا هم قشنگ و هم جالب و باید گفت کمی ترسناک است …
    آیا ما باید هوای خودمان را داشته باشیم ؟
    باید مراقب حرف زدنمان با یک کار حرفه ای باشیم ؟
    به هر حال چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا…

  2. خوشم اومد. به نظرم این ((راستی)) رو باید برداری. شعر جالبیه.
    اینم چند خط که دیشب تقرییییییر شد!!!
    در من کسی
    هر ده دقیقه یکبار
    می گرید
    پیمانه های مکرر اما
    در جستجوی در آغوش کشیدنش
    تنها مرا به آغوش تو میرسانند
    تنها مرا به لبان تو
    در من کسی
    هر ده دقیقه یکبار
    می گرید

  3. سلام! ببخش که در مورد شعرت نظر نمی‌دهم که در سواد من نیست! فکر کن که چه تصادف خوبی است که از بین آن همه آدم‌هایی که دیشب آنجا بودند، اسم و فامیل و حتی پسوند نام خانوادگیت را بشنوم و پیدایت کنم! تو محشری، من می‌دانستم و اشتباه نمی‌کردم، دوست جدید خوب.
    سارا : چه تصادف خوبی ! خوش آمدی دختر مهربان …

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.