حال من
گذشتهی تو
آیندهی ما
هیچ کدام به پای هم نمیرسند
۱۷ آذر ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
10 دیدگاه دربارهٔ «بیقراری»
دیدگاهها بسته شدهاند.
حال من
گذشتهی تو
آیندهی ما
هیچ کدام به پای هم نمیرسند
۱۷ آذر ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی
دیدگاهها بسته شدهاند.
:(
من در گذشته مانده ام
تو در به در آینده ای
حال ما چطور است؟
+فکرت بکره ، بکره فکرت …
………………..
مهربانی که به پاگرد سر می زنی
سپاس
سارا
حالِ من بی تو یاد آر
… با این همه، امن ترین حس است، باورِ داشتنِ کسی، دوست داشتنِ کسی، که جایی در این جهان لبخند می زند.
انسان وقتی متعلق به خود نباشد، و دیگری را هم از آنِ خود نخواهد، تهی دست و امیدوار است؛ و در سمتِ آبی امن، هنوز- همیشه- برگی می گذرد که با رود عشق می ورزد. «سری ست سمندر را، کاتش بنمی شوزد.»
«بی قراری» دلشکنی ست…
بنویس سارای خوب.
با احترام،
ماندانا
………………
سپاس ماندانا که می خوانی مرا
سلام و سپاس
سارا
تناسب و ایهام استفاده شده باعث چندبار خوانی و کشف تازه ای در هر نوبت می شود.
با سپاس
کم نگذاشته ام،
بیمار توام
تو کم گذاشتی
طبیب من
هر بار که میخونم بی قرار تر میشم :(
یادِ این بیتِ فاضل نظری افتادم:
آینده و گذشتهی محتومِ من یکیست/ «تقدیر» خنجرِ بهجگررفتهی من است.
………………
:)
سپاس
سارا
هیــچ چ چ کدام…
✿
این شعر، خیلی خوبه واقعن
✿