موسیقی متن

متن خوب ساکت‌ترش کرده. چه جادویی. نشسته‌ است و کلمات را می‌خواند و جهان دانه‌ی گندم شده در دستش.

می‌تواند مشت را باز کند، می‌تواند بسته نگهش دارد. بیرون است. بیرون. دور. کافی. جملاتی که قدیم شنیده‌ است و معنایش را نفهمیده‌ برمی‌گردند و به افسون نگاهش می‌کنند. زندگی‌ست که کلمات را معنی می‌کند، نه زبان. می‌دانست فعل کاری را به فاعل نسبت داده است،‌ اما کار چه بود؟ فاعل چطور آن کار را کرده بود؟

نور از میان شاخ و برگ درختان چنار راهش را می‌رود.