پنج قرار داشت، پنج و پنج دقیقه نمیدانم چطور sms زد، من که داشتم با عجله میرفتم بیرون، در حالی که یک آستین لباسم را هنوز نپوشیده بودم sms را اشتباهی خواندم که طرف شبیه آلن دلون است، برایش نوشتم معلوم است که طرف او باید همچین تیپی باشد، که مثلن اعتماد به نفس بدهم، بدجوری دلخورش کرده بودم. نگو او نوشته وودی آلن، بعد از کلی sms بیربط، آخر شب که زنگ زد تازه متوجه عینک قاب مشکی و معصومیت پسرک شدم. دستش را زده بود زیر چانه و در اولین روز ملاقات تمام بدشانسیها و شکستهایش را تعریف کرده بود. دوبار هم گریهاش گرفته بود: ” همون سال اول انداختنم بیرون چون سر امتحان آخر ترم متافیزیک تقلب کردم. میدونین، داشتم توی روح پسری که کنارم نشسته بود نگاه میکردم.”*
* وودی آلن
14 دیدگاه دربارهٔ «صحنههای داخلی»
دیدگاهها بسته شدهاند.
:) …
شاهکار!
Annie Hal (1977 Woody Allen,Diane Keaton)
حرف نداشت
سلام دوست عزیز.نوشته های خوبتون را دنبال می کنم.موفق باشید.
عصر یک روز که من
پشت بر چشمه خورشید غزل می گفتم
شاعری آمد و هوشیارم کرد
و مرا
رو به خورشید نشاند.
دوست عزیز عالی بود دستت درد نکنه و موفق باشی
نمی دونم. ولی حس می کنم می شناسمت. چون حرفات برام آشناست. ببینم دانشگاه اصفهان ادبیان نخوندی؟
نثرت هم زیباست.در رقصنده با مرگ پیامی نوشتم .بخوان دوست نویافته
شاد زی
داشتم توی روح پسری که کنارم نشسته بود نگاه میکردم…
….:(زن موجود مقدسیست…
هر جنس مونثی زن نیست….)
لاری کرمانشاهی
:)
به روزم نازنین
deux images de paris
من نشسته ام این گوشه در انتظار تو با عینک سیاه چهره ای زشت به زشتی توپ های پاره کودکیمان و تو با زیبایی و ثروت میروی دست در دست من بی پناه با عینک کلفت ساعت ده صبح و تو در پناه دل سنگت و او آلن دلون مغرور و خوش چهره
سلام
خیلی قشنگ بود مرسی
راستی چی میخونی؟
به من هم یه سری بزن
موفق باشی