خواهش عمیق

نکنید این کار را، که مثلا سریع این صفحه را باز می کنید و می بندید.
هیچ جوابی نیست اینجا تنها آزار می دهید خود را.
بروید ! مرا بیهوده نکاوید
این پازلی نیست که تمام تکه هایش را بیابید
خواهش می کنم
عاشق باشید و زندگی کنید
این صفحه را آرام و بی خیال ببندید
آرام
و
بی خیال
پروانه ی قشنگ !
کاش بفهمد
گاهی رنگ هایی گوشه و کنار می بینم
آمده و رفته
بال هایش را اینجا زخمی کرده …

دیدگاه ها . «خواهش عمیق»

  1. تلخای گفته های مسیح موج می زند در این شعر.
    و نه مگر هر شاعر بزرگی مسیحای اندوه جهان است
    ؛ این صفحه را آرام و بی خیال ببندید؛
    نا آرام بازش کردم سارا
    آرام بستمش…
    جوابی که می بایست قلبم را بفشارد ٬ گرفتم.

  2. ای بابا دوست نازم ‌پروانه دلش میخواد کمی روی گل بشینه .. اینجا یاد آدم میندازه
    که ‌پروانه ها ، سوسکها و ‌پینه دوزها هم شهروند این دنیا هستند. تو هم با خیال راحت رشد کن ، خورشید مراقب توست

  3. نکند بروی … این پازلی نیست که تو را درونش بکاوم . من می خوانم برای دل خودم . تکه تکه های دل خودم که انگار شکسته این جا . درست توی نوشته های تو . کنار همین گوشواره ها … می گویی خودم را هم نکاوم خانوم ؟ می گویی خودم را هم ببندم آرام و ب… ی … خ … ی … ا … ل

  4. سلام…
    من سالهاست که می آیم و می روم…
    و چیزی نمیگویم…. جز گاهی
    زیبا می نویسی .. و هرگز نمیشود که نیامد… میشو د آمد و آرام رفت.. ولی نمیشود ..نیامد…
    این را نخواه…
    که بی پاگرد…ووو…
    سارای پاگرد.. بنویس …
    که زیبا مینویسی…

  5. می دانی که این آمد و شدها تصادفی نیست.بیش از این دیرینه است.از سر اجبار نیست.می دانی که عزیزی…
    برایت هزاران رنگ را آرزو دارم.همان رنگهایی که در سفید و سیاه خلاصه می شوند.ولی رنگند.ولی هستند.
    همیشه آمده ام و باز هم خواهم آمد.نه برای بازی با پازلی هزار قطعه و نه از برای بی خیالی.می آیم تا تو را ببینم.می بینمت آرام می شوم گاهی غر می زنم و می روم و باز می آیم و …

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.