دیدگاه ها . «کودک تو»

  1. اینجا که می آیم رو حم َ، جسمم ، تمام آمال و آرزو هایم بوی پاگرد را می گیرد بعد میروم یک گوشه ای مینشینم فکر میکنم چه عشقی دارد آدم هر روز صبح بلند شود مادرش را ببوسد و بگوید : ممنونم که من را بدنیا اوردی ، ممنونم مادر

  2. دلم گرفت با این شعرت…
    نمیشه پای خیال رو ببندی؟!
    شاید بهتره بزاری پرواز کنه تا هرجا دلش بخواد…اینجوری بهتره…
    رویا رو از انسان بگیری مگر باز چیزی میمونه ازش؟
    نه…
    باید چسبید به رویا…دستش رو گرفت و ولش نکرد تا بشه موند…
    بزار گاهی هم غمگین باشه رویا…مهم نیست…
    آره عزیز …مهم نیست…هیچی مهم نیست…

  3. ساده ی تصویری … البته ژانر تصویری بودن آن بیشتر رئالیزم بوده تا ایماژگرایی تخیلی… که شاعرانگی اثر را با وجود لطافت اش نقصان می دهد. به امید خواندن اثرهایی ژرفتر از شما …
    shahram Boshra ph.D

  4. این روح سرگردان در کجا خواهد آسود؟ این همای مهاجر درقله کدام قاف آشیانه خواهد گزید ؟ این روح زخم خورده به کجا مرهمی خواهد یافت؟…
    بیایید دردهای مشترکمان را با هم واگویه کنیم ،سرگشتگی مان را با هم به آواز بر خوانیم ،از جان به هم افتیم و به جانانه بگرییم ، شاید کور سوی هدایتی تابیدن گیرد و التهاب روح تبناک التیام یابد ؛ شاید…
    میزبان لحظه هاتان خواهم بود اگردر خانه ام میهمان شوید.
    بدرود.

  5. کودک من دارد می‌رود.
    دوستش دارم. اما دارد می‌رود. چرایش را نمی‌دانم. اما دارد می‌رود. و من عجیب دوستش دارم و عجیب نمی‌توانم نگهش دارم. اگر نگهش دارم تا آخر عمر باید با مردی زندگی کنم یا شاید بار گناهی را به دوش بکشم.
    دلم کودک می‌خواهد و یک خانواده.
    یک گریه، یک گرما، یک غذا و یک خوشی
    فقط یک دل خوش…

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.