خواب در مرداد

بی صدا
بی حرف
بی حدیث
زندگی میان ملافه‌های سپید و حوله‌های شسته شده
غلت زدن در
اسلوموشنی ابدی
بی هیچ خش خشی
کدام سایه
روی من
خواهد افتاد؟
.
.
.
۲۹ مرداد ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی

پرده‌ها به سمت من

پنجره باز مانده
پرندگان تک می‌زنند
به شانه‌ها و سینه‌ام
پرده‌ها آفتاب را دست به دست می‌کنند
چند روز است؟
چند سال است؟
بوی عطری می‌آید
نه عطر من است
نه عطر سهراب
سرم را در بالش فرو می‌برم
نه موهای صاف و کوتاه من است
نه موهای مجعد سهراب
چند روز است؟
چند سال است؟
باد می‌آید
پرده‌ها به سمت من کشیده می‌شوند
ظرف گندم خالی است
باید دوباره بخوابم
دوباره بیدار شوم
من زن این خانه نیستم
۲۰ مرداد ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی