خوابم می‌آید خیلی

whiteFox891229.jpg
دام دگر نهاده‌ام تا که مگر بگیرمش
گر چه گذشت عمر من
باز به سر بگیرمش
درد دلم بتر شده
چهره‌ی من چو زر شده
گر چه جگر شدم چه شد؟
هر چه بتر شدم چه شد؟
زیر و زبر شدم چه شد؟
زیر و زبر بگیرمش
خواب شده‌ست نرگسش
زود در آیم از پسش
کرد سفر به خواب خوش
راه سفر بگیرمش
.
.
.
نوروزمان پیروز
هر روزشان دیریم دام دام
سارا محمدی اردهالی
* عکس هم شاترش در آخرین آفتاب این سال هشتاد و نه زده شده است.

کار تمام وقت

هیچ مردی نمی‌خواهد
عاشق زنی شود
که در سیرک کار می‌کند
از آن زن‌ها که باید روی طناب راه بروند
عاشق زنی شود
که هر لحظه ممکن است سقوط کند
و اگر سقوط نکند
هزار‌ها نفر برایش
کف می‌زنند
۲۳ اسفند ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی

تنها ماندن

از دستگاه پرس نمی‌ترسم
آخرش این که
دست آدم له شود
از دستگاه برش اما
بدجور می‌ترسم
این که
انگشت‌هایم آن سو بمانند
من
این سو
۱۶ اسفند ۸۹
سارا محمدی اردهالی, کارگاه

چون تو همخوابه شدی بستر هموار مگیر

نه که مهمان غریبم؟
تو مرا یار مگیر
نه که فلاح توام؟
سرور و سالار مگیر
نه که همسایه‌ی احسان توام
تو مرا همسفر و مشفق و غمخوار مگیر
نه که هر سنگ ز خورشید نصیبی دارد
تو مرا منتظر و کشته‌ی دیدار مگیر
.
.
.
تو مرا خفته شمر
حاضر و بیدار مگیر
نه که مجنون ز تو
زان سوی خرد
باغی یافت؟
از جنون خوش شد و می‌گفت: “خرد زار مگیر”
با جنون تو خوشم
تا که فنون را چه کنم؟
چون تو همخوابه شدی بستر هموار مگیر
من به کوی تو خوشم
خانه‌ی من ویران گیر
من به بوی تو خوشم نافه‌ی تاتار مگیر
بس کن و طبل نزن
گفت برای غیر است
من خود اغیار خودم
دامن اغیار مگیر