شُدّو یَدیْ

ای پاسبان
بر در نشین
در مجلس ما ره مده
جز عاشقی آتش‌دلی کاید از او بوی جگر
گر دست خواهی پا دهد
ور پای خواهی سر نهد
ور بیل خواهی عاریت، بر جای بیل آرد تبر
اندر تن من گر رگی هشیار یابی بردَرَش
ز اندازه بیرون خورده‌ام
کاندازه را گم کرده‌ام
شُدّو یدی شُدّوا فَمی هذا حفاظُ ذی السَّکَر
× شُدّو یدی : دستم را ببندید و دهانم را ببندید، این است حفاظ این شراب