قرار عاشقانه

Lavie.jpg
عکس: آرش عاشوری‌نیا
تقاطع میرداماد ـ ولی عصر
کنار شیر آتش‌نشانی
زود رسیدم
سر قرار
به شیر چهار‌‌شانه و جدی نگاه کردم
ـ چند وقت است منتظری ؟
ـ ده سال
ترجیج می‌دهم
منتظر بمانم
جایی آتش نگیرد
به قرار ما
پنج دقیقه مانده
بروم یا بمانم ؟
۷ دی ۸۷

دی، بهمن و اسفند لعنتی

Quand870206.jpg
سه نفری
می‌ریزند توی خانه
لباس‌هایت را
که از سرما روی هم پوشیده‌ای
به تنت می‌درند
برهنه
از پله‌ها پرتت می‌کنند پایین
موهایت را می‌پیچند دور دست
می‌کشندت روی برف
در خرابه‌ای
صورتت را در گل و لای فرو می‌کنند
و تو
در حالی که دنده‌هایت خرد می‌شوند
و دهانت پر از خون است
فکر می‌کنی
کی اردیبهشت می‌رسد
۲۷ دی ۸۷

پروانه

بال‌هایم
هنگام رقص
رگ به رگ می‌شوند
می‌چرخم
با سرگیجه
ساق‌های نازکم در هم پیچ می‌خورند
پیر می‌شوند
آیا پی دستی، سوزنی
خواهم گشت
که در کمرم بنشیند
قاب شوم
با چهارچوبی طلایی
خواب روم بر دیوار
با بال‌های باز و بی‌حرکت
۸ دی ۸۷

می‌گریست

مردی که می‌گریست
نیمه‌شب آمد
تمام مردان زمین در چشم‌هایش سر پایین انداخته بودند
می‌لرزیدند
دستم را گرفته بود
اجازه نمی‌داد
چراغ را روشن کنم
با آن هیکل غول
تنها گریه کرد
و پیش از سحر
شرمگین و سراسیمه رفت
۱۳ دی ۸۷

هدیه

کاغذ کادویی که دوست دارم
می‌خرم
با آن روبان‌های سه رنگ
سپس
آن هدیه‌ی همیشگی را
با دل‌نگرانی‌‌ی تو
کادو می‌کنم
خطت را خوب بلدم
طوری رفتار می‌کنم
که واقعن
خیال کنم
این هدیه‌ی توست
اما نمی‌دانم
چه می‌نویسی روی کارت
برای
روز تولدم