خارج از مدار

می‌چرخم
یک ماهواره‌ی قراضه
دستی مچاله
قلبی مستعمل
از پیش چشمم عبور می‌کنند
گریه نمی‌کنیم
این جا پر است از اشک‌های معلق
رازهای فرسوده
و صداهای شکسته
می‌چرخیم
و
از پیش چشم هم عبور می‌کنیم
× مرضیه جان ممنون از مهربانی‌ات.
× این کار هیچ ربطی به من ندارد. نام سایت نام کتاب خانم آیدا عمیدی است که کتاب خوبش را آهنگ دیگر چاپ کرده است البته شعر هم شعر زیبای ایشان است.
× این یادداشت‌ها حواس را پرت می‌کرد و شعر بالا درست خوانده نمی‌شد پس آوردمشان این جا.

آرامم

آرامم
شکل تورهای کتان لباس‌های خواب
شکل یک آباژور کم نور
در سالنی متروک
آرامم
شکل چمدان لباس‌های زمستانی
شکل یک رومیزی که هزاربار
در ماشین لباس‌‌شویی شسته شده
روی بند خشک شده
روی میز پهن شده
آرامم
شکل مدادهای سفید مدادرنگی‌ها
آرامم
و به اشک‌هایم کاری ندارم

مربی

” تنت را بالا بکش”
عضله‌هایم کشیده می‌شوند
خون حرکت می‌کند
روی یک پا معلقم
نباید به چراها فکر ‌کنم
داستان‌ها با هم فرق دارند
مانند تو ندیده بودم
داستانی سخت و باور نکردنی
می‌لرزم
مربی اخم می‌کند
“به تنت فرمان بده
یک پا داری
وزنت رام ”
باد در صفحه‌های ننوشته می‌وزد
“تنفس آرام و منظم
درختی کهنسال
با هزاران حلقه”
به داستانم باز می‌گردم
به مداد و کاغذ خودم
پرندگان بسیار
برگ‌های تازه
و
هزاران تخم سفید منتظر

روز امروز

Sarayejan.jpg
امروز روز سختی ست
سارا می رود
سارای کوچولو، که اکنون هشت ساله شده…
چطور می شود گفت که یک بچه چقدر به من چیز یاد داده است،
چقدر دست مرا گرفته
چقدر …
نمی شود گفت.
* دست شما درد نکند بابت مهربانی ها، نامه یا احوال پرسی ها
دست شما درد نکند که ساده و صمیمی پیگیر پاگرد بودید.
مرا ببخشید، درگیر بودم.
سلام
سارا محمدی اردهالی
.
.
.
متوجه شدم که گنگ نوشتم، سارا شاگرد کوچولوی فرانسه زبان من است که به او فارسی یاد می دادم،
امروز آخرین جلسه ی کلاس است و او به کشورش باز می گردد.