هم‌پیمان دربرابر گسترش ایدز

تریبون {فیلترشده} فمینیستی ایران:
از همه‌ی آنان که به مبارزه با گسترش ایذر در زمینه‌های فقر، نابرابری جنسیتی، خشونت با زنان و کودکان
و همچنین رفع انگ و تبعیض از افراد مبتلا به ایدز و حمایت از حقوق اجتماعی و دسترسی آنان به امکانات
بهداشتی-درمانی متعهد هستند، دعوت می‌کنیم روز پنج‌شنبه، ۱۰ آذر، ساعت ۱ بعدازظهر، در مقابل تئاترشهر
به ما بپیوندند.
انجمن تلاشگران سلامت
انجمن حمایتی-فرهنگی کودکان کار
انجمن پرسپولیس (کاهش خسارات اعتیاد) – کمیته رنگین‌کمان
نشریه دانشجویی رستا
کانون هستیااندیش
مرکز فرهنگی‌ زنان
توضیح: این برنامه با هدف آگاهی‌بخشی درباره‌ی بیماری‌ ایدز و روش‌های پیشگیری از آن، ایجاد حساسیت
در میان مردم و دولت نسبت به ابعاد گسترش این بیماری و حقوق افراد اچ آی وی مثبت برگزار می‌‌شود.
اجرای موسیقی و نمایش خیابانی از جمله برنامه‌های این روز است.
از پرستو

[…]

تمام این مسافرخانه‌
از عطر دست‌های تو
پر خواهد شد
دهان اگر باز کند
این چمدان
زن، تاریکی، کلمات ، حافظ موسوی، تهران: آهنگ دیگر،۱۳۸۴

درختی رقصان اما ریشه در اعماق*

octavio.gif
شعر بود
یک دکل فشار قویِ برق
به هیچ جا وصل نبود
می‌توانست پاریس، نیویورک و تمام پایتخت‌های جهان را
روشن کند
کسی اگر به او دست می‌زد
تباه می‌‌شد
دیگر با هیچ برقی شارژ نمی‌شد
خراب می‌‌شد
شعر می‌شد
یک دکل فشار قویِ تنها
۱۶ آبان ۱۳۸۴
* از شعر سنگ آفتاب

After shave

می‌گوید کمکت می‌کند
امیدوار می‌شوی
او هم
تو به زندگی
او به چیزهای دیگر
باشد
اما کمی عجیب نیست؟
عشق مانند قوطی حلبی
در آ بِ جوی
سرخوش سوت بزند
و مستقیم
به سمت آدم بی‌آید

کنار نهر

metro.jpg
_ چه کیمیا، چه دلربا!
زنِ کسی می‌شوید
پاهای سپیدش را
در آب تیره‌گون.
میان ابرها
ماه می‌تابد
چنان دورادور
که کس به آن دست نمی‌یابد
_چه دلربا، چه کیمیا!
شوهرِ کسی می‌گذرد
در زورقی سپید
بر نهر تیره‌گون
خواستم بپرسم از مرد
پیشنهادش چه بود
اما پنهان شد ماه
در پس پشت ابرها.
• اکتاویو پاز، برگردان سعید سعید‌پور، تهران: مروارید۱۳۸۳
“خواستم بپرسم از او
که پیشنهادش چه بود
ماه پنهان شد اما”
برگردانِ سعیدپور این است که من کمی تغییرش دادم.
By the stream
– How rare, how lovely
somebody’s wife
washing her white feet
in the dark water.
Moon shines
among the clouds
so far, so far
no one can reach it
– How lovely, how rare
somebody’s husband goes by
in a white boat
on the dark stream.
I was going to ask him
what he proposed,
but the moon hid
behind the clouds.
Octavio Paz

قلبم را چون شاخه‌ی زیتون در تن تو می‌کارم

ahmad.jpg
یک کودک فلسطینی با اسباب‌بازی‌اش بازی می‌کند.
یک سرباز اسرائیلی فکر می‌کند دست او اسلحه است.
سرباز اسرائیلی به کودک فلسطینی شلیک می‌کند.
کودک فلسطینی می‌میرد.
پدر کودک که دوازده سال به او عشق ورزیده و تا پایان عمر هم
با خودش خواهد گفت اگر احمد زنده بود حالا چند سال داشت،
اندام او را به کودکان اسرائیلی می‌بخشد.
• اسماعیل خطیب می گوید: “من اعضای بدن پسرم را در کودکان اسرائیلی کاشتم
و این برای من مظهر صلح است.”
• A victory over death and hate

زیباترین برگ

là-bas.jpg
پیِ زیباترین برگِ باغ‌های فشم می‌گشتیم
ما سه نفر بودیم و یک چتر،
اندازه بود
با هم خرمایِ کرمانی و شاه‌دانه‌ خوردیم
باران دیوانه‌وار می‌بارید
گوسپندها و سه سگ گله
همراه چوپانی نجیب از کنار ما رد ‌شدند
ما یک نفر بودیم
یک برگ

اسیر

santé.jpg
سر از این دنیا در نمی‌آورم
این ساختمان خیلی بلند است
به خاطر نمی‌سپارم اتاق‌ها را
پله‌ها تمام نمی‌شوند
هیچ کاری ندارم اینجا
هیچ،
جز
باقی گذاشتنِ
طعم یک بوسه‌
در پاگردی

انگار

café.JPG
ته کافه نشسته بودی
روبرویت مردی
پشت به مرد روبرویِ من
چشمانت سنگین بود
باورت نمی‌شد
فنجانت را آوردی بالا
ته کافه
من را نگاه کردی
پری‌وار و سبک
همین طوری‌ها بود انگار
حالا
همیشه می‌گویی
برویم ته کافه بنشینیم

شعر یا شکل ، من یا هرکسی

01.jpg
دلم می‌خواهد از این پس با هر شعری، عکسی بگیرم.
این عکس چیزی شبیه دست خط من است و چندان مهم نیست.
این عکس را از چیزهایی می‌گیرم که اطراف من هستند، نمی‌دانم
مثلا قوری، قلم یا گوشه‌ی کتابی …
همین ها که شکل زندگی من یا هر کسی هستند …
یا شعر زندگی من یا هر کسی…