علامت سرخ آبی

می‌گوید دوستم دارد
مثل تو
می‌گوید زیباترین زن جهانم
درست مثل تو
دوستش دارم
مثل تو
و فکر می‌کنم
آیا روزی با لبه‌ی کلاهش بازی خواهد کرد؟
breaking news: ماه کامل است.

آن لحظه

می‌جویم بی آنکه بیابم، به تنهایی می‌نویسم
کسی اینجا نیست، روز فرو می‌افتد، سال فرو می‌افتد،
من با لحظه سقوط می‌کنم، به اعماق می‌افتم،
کوره راه ناپیدایی روی آینه‌ها
که تصویر شکسته‌ی مرا تکرار می‌کند،
پا بر روزها می‌گذارم،
به جستجوی یک لحظه پا بر سایه‌ام می‌گذارم،
من آن لحظه را می‌جویم که به دلکشی پرنده‌ای است
من آفتاب را در ساعت پنج عصر می‌جویم
که آرام بر دیوارهای شنگرفی فرو می‌افتد،
اکتاویو پاز، سنگ آفتاب، ترجمه‌ی احمد میرعلایی، تهران: کتاب زمان

دوستت دارم

به تو خواهم گفت
در آواز گنجشکی کنار پنجره‌ات
در نگاه گربه‌ای که برایش شیر می‌گذاری
یا پینه دوزی که از کاهویت پرمی‌کشد می‌رود
دوباره پیدایت خواهم کرد
به تو خواهم گفت
دسته: ( نه چندان شاعرانه )

پسرک آلوچه فروش

طعم خوب قرمز
جای دندان‌های شیری من بر تنت
نوشتن اولین شعر با هم بر سفال شمعدانی‌ها:
” سارا انار دارد.”
و کشیدن قلبی کج
پشت دیوار بلند دبستان
گلی کردن لب‌هایم با تو
پس از تو
چه مدادهای سیاهی که حرف‌های سخت زدند
داد زدند
هیچ مدادی
مرا مثل تو شعر نکرد
ماهی نشان ِ نوچ ِ عزیزترینم

درونی نکردن

توی نی شیرش فوت می‌کرد
یک زن پنجاه‌ و دو ساله
هفت نوه داشت
موهای رنگ نکرده
یک خانه‌ی تمیز و مرتب
شام شب را آماده کرده‌بود
می‌گفت دوست دارم
همیشه خیلی دوست داشتم
حباب‌ها قشنگند