آیا ممکن است؟

قرارم این بود چیزی دیگر جایی ننویسم. اگر شعری (مثلاً) باشد، چاپ نشود. چون در برزخ هستم، چون مدام زیر هر کلمه را خط می‌کشم و می‌گویم نه. هر کلمه‌ای آنقدر خط می‌خورد تا به کل ماجرا شک کنم. بعد ناگهان چیزی می‌نویسم و می‌گویم خب این چیست؟ شعر نیست. هیچ‌چیز شعر نیست. شعر ممکن نیست.

سنگینی آن خواب هم همراهم هست. اینکه آنها نشسته‌اند و مدام می‌گویند این درست است، آن درست نیست. بعد شاید این وضعیت آدم را ببرد به این سمت که دیگر نمی‌خواهی حرف بزنی. سکوت محض. ایرادی هم ندارد. بعد طبق مدلِ خودم گاهی درست آن کاری را که نمی‌خواهم، انجام می‌دهم. متنی را در آن صفحه گذاشتم. انگار یک لجبازی، یک آزمایشِ کوچک. چه می‌دانم.

خنده‌ام می‌گیرد.

به‌ویژه که میم از سلطه‌ی مذکر حرف زده بود، البته که نظر دادن خوب است. اما دیگر این را «من» نمی‌گویم نظر دادن. می‌گویم یک نوع زورگویی که در زرورق پیچیده شده و در ساختار ذهنی جمعی همه تسلیمش هستند. احساس قدرت کردن در نظر دادن در مورد چیزی که درش تخصص و تجربه‌ای ندارند، پشتِ پیرایه‌ی بامزگی. یک مدل تکراری. تسلیمِ عادت‌های بی‌ریختِ‌ جمع شدن، در عین حال نمی‌شود گفت بامزه نبود برایم.

مدتی‌ست با این اپ دولینگو زبان روسی می‌خوانم. چقدر الفبایش عجیب است. دنیایی کاملاً متفاوت. انگار بر خلاف تمام عادت‌های زبانی ذهنی‌ات حرکت کنی. خوب است، مثل آلیس در سرزمین عجایب. یک ورزشِ مغزیِ مفرح.

2 دیدگاه دربارهٔ «آیا ممکن است؟»

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.