فصل دیگری از صبوری

همیشه به خیال خودم صبور بوده‌ام. همیشه حرف اصلی‌ام را پنهان کرده‌ام. چرا که حرف اصلی ستون خیمه‌ام بوده است در این بیابان بی‌انتها.
همیشه گفته‌ام در هنگام مرگ نیر فاصله‌ات را نگه‌دار و نگذار آن چه بنیان توست بازیچه‌ی دیگران شود.
حالا اما سختی‌ها تا عمق جانم پیش می‌روند و من وارد دنیای جدیدی شده‌ام که صبوری قبلی‌ام برایش خنده‌دار است.
وارد بیابان بی‌انتهای جدیدی شده‌ام. فصل دیگری از صبوری.
* این که تا حرف سختی پیش میاید حال آدم را بپرسند، برای من جذاب نیست. فکر می‌کنم طرف درکی از سختی و رنج و صبوری ندارد.

7 دیدگاه دربارهٔ «فصل دیگری از صبوری»

  1. سارا سلام
    از دویدن ها و نفس نفس زدن ها در بیابان خسته که نه صبورتر که شدی بیا سری به پاگرد بزن و بنویس لطفا
    راستی امشب چند هزارتا برگه را زیر و رو کردم تا یکی از شعر ها را پیدا کنم که یادداشت کرده بودم
    ……………..
    سلام ارغوان عزیز
    خسته نباشی از کار
    امیدوارم خیلی خوب پیش برود
    هر پرسشی بود برایم بنویس
    سارا

  2. امیدت به خدا باشه
    من آدم با ایمانی نیستم ولی گاهی که خیلییی ناراحت میشم حسش میکنم
    هر شخص میتواند روزنه ای به سوی خدا باشد اگر اندوهناک شود اگر به شدت اندوهناک شود
    ……………………
    خوب خوبم آزاده :)
    ممنونم

  3. صبوری که نه، ماسیدن یاد خویش در خیال ادمیست و حرف پنهان تنها یادگاری قدیمی مان هست که از دست تاراج به دور مانده ،گرامی و گرمش میداریم. حق داری اگر رنجیده خاطری ولی خودت که بهتر ازهمه میدانی شرایط سیمین احمد لیلا نوشین پرستو ناهید پریناز و هما رو. راستی تولد سارای شعر ایران مبارک و گل سرخی که امیدوارم دیر نکرده باشد.
    …………….
    رهگذر عزیز
    با این نوشته‌ی خوبت
    شرایط سیمین و احمد و هما
    شرایط نوشین و پرستو و پریناز

    تولدها مبارک
    ممنونم
    سارا

  4. او که زنده بود مرده است
    ما که زنده بودیم اینک می‌میریم
    با اندکی شکیب
    …ما به کلید می‌اندیشیم
    هر کدام در زندان خویش
    تی اس الیوت، سرزمین هرز
    سلام
    مدت ها بود نسیان، خاطره ها و دوستان رو از یادم برده بود، غلبه کردم همین اواخر و دوباره با شما هستم.
    ………………..
    سلام
    خیلی ممنونم از شما
    من هم باید این جا را مرتب کنم
    یادداشتی یا خبری
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.