پسرم

پسرم می‌پرسد
مامان می‌نویسی تا خود را آرام کنی؟
برمی‌گردم
نگاهش می‌کنم
نمی‌دانم به دنیا آوردمش یا
در یکی از شعرهایم او را نوشته‌ام
۱۹ آذر ۹۳

10 دیدگاه دربارهٔ «پسرم»

  1. دانشجویم…
    وقت کم میارم…
    هر وقت میام این سایت حسرت میخورم چرا قبلا این سایتو پیدا نکرده بودم تا
    مطالب جذاب و خوبتون رو بخونم :(
    بابت مطالب ممنون.
    شاد پیروز و موفق باشید.
    …………….
    سلام خیلی ممنون
    خوش حالم که با این حال سر می زنید
    موفق باشید
    سارا

  2. بوى سیلویا پلات میدهد این شعر. شاید آدم را یاد I Want, I Want بیاندازد. البته از بعضى جهات.
    ……………..
    نمی‌دانم از چه نظر می‌گویید
    سپاس
    سارا

  3. خُب پلات نگاه ویژه خودش را به رابطه مادر-فرزند دارد که این موضوع بحث و گفتگو هم بوده. این نگاه شخصى مادر-فرزند در پرسوناى شعر شما منظورم بود.
    سپاس از شما.
    ……………………….
    :)
    خیلی ممنون برایم نوشتید
    باز شعر را می خوانم
    سپاس
    سارا

  4. سلام . جزء واجبات شده است که به وبلاگتان همیشه سر بزنم . خیلی خوشحالم از اینکه هنوز انسانهای خوب و مهربانی هستند که وقت می گذارند شیرینیهای خوشمزه و زیبا و نو می نویسند و لب پنجره می گذارند تا هر کس خواست تکه ای بر دارد در دهان بگذارد و بگوید به به و حالش خیلی خوب شود .
    ممنون سارای مهربان .
    ……………………..
    سلام ملیحه جان
    سپاس گزارم که سر می‌زنی
    ممنون از این یادداشت زیبایت
    خوش‌حالم می‌ایی و می‌خوانی نوشته‌هایم را
    سارا

  5. غمگینم
    از این همه نقش
    از بازی های اجتماعی
    خوبی ؟!!
    ….
    ….
    ….
    پاسخ هر چه باشد …پ – ن – ب – ب – للله
    گاهی “خوبی” ، غم انگیزترین کلمه ی جهان می شود
    دلم شعر می خواهد
    کلمه می خواهم
    و قبل از اون الفبا
    نه نه …
    صدا می خواهم
    چقدر به اولین ها نزدیک شده ام
    به زهدان مادرم
    به اولین گریه …
    …………..
    اولین‌ها چه دورند
    دور دور دور
    :)
    سپاس گزارم
    سارا

  6. شما بی نظیرید ، احساس و قلم طلاییتون، من با نوشته ها و اشعار شما زندگی میکنم و همیشه آرزو می کنم صاحب این احساس و قلم شیوا رو از نزدیک ببینم. مانا باشید
    …………
    خیلی ممنون از دل گرمی زیبای شما
    و به امید دیدار :)
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.