” بهار “

یادم رفته است
چطور حرف‌مان شد
چه کسی, چه کسی را ترک کرد
دوستت دارم
تو موی بلند دوست داشتی
موهای من کوتاه بود
کتری پا به پای اخبار قل‌قل می‌کند
بهار
چیزهای بسیار دیگری را فراموش خواهم کرد
۱۵ اسفند ۹۲
سارا محمدی اردهالی

13 دیدگاه دربارهٔ «” بهار “»

  1. در خیابان یا خانه یا هرجا باشم فرقی ندارد ، گاه آنچنان پر می شوم از درد که فقط قطرات گرم و سنگین اشک می فهمد حالم را و آرام و کودکانه می ریزم باران اندکی و چه حالت قشنگی می گیرد دلم …
    آنچنان که این گریه را دوست دارم ، لبخند به کارم نمی آید . چشمانم با گریه لبخند می زنند و گلشان می شکفد .
    خیلی می فهمم و کاش نمی فهمیدم و نفهم بودم اما احساسم آنچنان مسن است که در آستانه ی مرگش قرار دارد .
    آنچنان سفید است موی احساسم که ابر نیست با آن همه سفیدی اش

  2. ممنون.زیبا بودن.منم شعر و متن میگم.ولی هیچ جا چاپ نکردمشون.میشه راهنماییم کنی?
    …………..
    خب خوب است که در صفحه ی خودت آن ها را بنویسی و رویشان کار کنی
    را های دیگری هم همیشه می شود پیدا کرد
    موفق باشید
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.