” بلیت رفت “

چمدان مرا بغل گرفته
در گذرنامه‌ام
مهر شهرهایی خورده
که هرگز نرفته‌ام
کسی به من می‌گوید
خوش آمدید
و
در هواپیما بسته می‌شود
۳ خرداد ۱۳۹۱
سارا محمدی اردهالی

13 دیدگاه دربارهٔ «” بلیت رفت “»

  1. شاعر چندیست خوش نیست. شاید زیاد در عمق باشه؟ کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد؟
    تنها خاک
    خاک خسته
    پشیمانی ما را تحمل خواهد کرد.
    ……………………..
    خیلی
    زیاد
    سپاس
    سارا

  2. سلام بانوی شاعر
    دو تا کتاب ازتون درام و خوشحالم خیلی خوشحال که اینجا هم پیداتون کردم
    بین شعرای معصار زن شما و خانم مرضیه رحمانی به شدت مورد ستایشم هستید
    اگر من رو هم بخونید واقعا منت گذاشتید
    امیدورام نقدم کنید
    همیشه پایدار و سرزنده باشید
    …………………..
    خوش آمدید
    من نقد نمی دانم
    خوب باشید
    همیشه
    سپاس
    سارا

  3. شاعر، شاعر، شاعر
    در خواندن شعرهایت لذتی هست که در خواندن هیچ شعری نیست. چقدر خوشبختم که این شعرها را میخوانم.
    ……………………
    :) چه با مهربانی مرا می خوانید
    سپاس گزارم
    سارا

  4. از “پنجشنبه ۳۰ آذر ۸۵” بیشتر از ۵ سال میگذره!! از آن زمان تا حالا دنیا را گشته ام… ولی هنوز درگیر “معلم زبانم” هستم!! یا شاید هم “معلم زبان [شما]”…چه فرق می کند؟!
    بعد از اینهمه سال، این شعر هنوز منو به خودش دعوت میکنه… هنوز محبوب ترین شعر وبلاگ شماست برای من…!!
    ……………………
    آن روزها و پنج شنبه ها
    :)
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.