ساعت‌ها

بچه‌هایت
از من در نمی‌آیند
من از تو
تو از ساعت مچیِ روی میز
تیک تاک
تیک تاک
پرنده‌ها به ظرف خالی پشت پنجره تک می‌زنند
۷ مرداد ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی

23 دیدگاه دربارهٔ «ساعت‌ها»

  1. سلام
    فضای شعرهای شما منو یاد چیزی میندازه، خیلی دور بود، و بینهایت شیرین،غروب های خنک پاییز از کاسبرگ باقیمونده گل های باغچه کوچک و بارونزدش، بویی هوا رو پر میکرد که باندازه همه کلاغهایی که از بالای سرم میگذشتن و اون یکی که همیشه عقب می افتاد، پر از زندگی بود، حالا دیگه نیست، اونام نیستن، من پشت پنجره میشینم و شعر شما رو میخونم و حسرت پاییز لخت و سرد با سروهای بی برگ و بلندش منو میکشه..
    ……………….
    جالب است هر کس انگار سفری دارد که با کلماتی شروع می شود
    سپاس گزارم
    و خوش حال
    سفرخوش
    سارا

  2. سلام سارا خانم عزیز.من شما رو و شعرهاتونو خیلی دوست دارم و همیشه مطالبتون رو دنبال میکنم.ان شاالله موفق باشید.
    منتظر شعرهای زیبا و جدید شما هستم
    …………….
    سپاس گزارم از این صفا و مهربانی
    شاد و تن درست باشید
    با مهر
    سارا

  3. گویا
    گذشته ها گذشته اند
    و پاگرد دیگر شده است.
    حالا
    می توانی دست دراز کنی
    و لبخند مهربانی سارا را
    به آن ها که پله ها را دوتا یکی بالا می آیند
    تا یکی از پاگردها لحظه دیدار باشد
    حس کنی.
    …………….
    سلام مهربان قدیمی
    چه بگویم
    چه
    سپاس
    سارا

  4. سلام کاراتون خیلی خوبه کارهاتون رو حاظرید برا یه پایان نامه با عنوان شعر گفتار در اختیار من بگذارید
    ……………………
    سلام . سپاس از این توجه شما
    تمایلی به این کار ندارم
    امیدوارم موفق باشید
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.