چیزی هست

به چه دل بسته بودم؟
آن روزها
حرف می‌زدم
از رویاهایم می‌گفتم
رویاهای من چه بود؟
چه داستانی بود که با صدای بلند تعریف می‌کردم
می‌خندیدی
فکر کن
گمان می‌کنم
هست
چیزی هست
که اگر به خاطر بیاوری
حال من ‌خوب می‌شود
۱۸ تیر ۹۰
سارا محمدی اردهالی

16 دیدگاه دربارهٔ «چیزی هست»

  1. یه آرزوهایی هست که آدم ته دلش دوست داره بهش برسه ولی خودش هم نمی دونه چی هست. بعد یه روزی یکی رو میبینه که داره حرف از اون آرزوی مخفی و آشنا داره میزنه.
    خیلی از این آرزو های مخفیمو تو پاگرد شناختم. واسه همینه که الان معتادشم
    ……….
    سپاس گزارم از این حس خوب
    سارا

  2. سلام – خیلی زیباست مثل همیشه …
    سارا جان ممنونم از نوشته هایت ، من خیلی تلاش کردم برای سنگ ها رو تو مشهد پیدا کنم . اما متاسفانه نتونستم .
    میشه رهنمایی کنید ؟
    …………
    سلام
    باید راهی باشد می پرسم و خبر می دهم
    سپاس
    سارا

  3. نگاه کردن به دست ها
    مثل نگاه کردن به درهاست
    شاید کسی بیاد شاید نیاد
    شاید اونقدر شانس نداشته باشیم
    قانونی که زندگی به بزرگان من یاد داد
    همیشه تمام وابسته ی کسی نباش
    یک باریکه راه برای خودت بزار
    که فقط وقتی طعم تمام شکست
    رو چشیدی ازش بری

  4. سارای
    میشه گوشی تلفن روبرداشت و با بغضی توی گلو ، گفت :
    چیزی هست که اگر به خاطر بیاوری حال من خوب می شود…………
    سارا گفته ………سارا به من این جرأت رو داده.جرأت ساده گفتن و بیان سال های سال توقع و نگفتن رو توی چند کلمه ی ساده و عریان.
    ممنون
    ….
    چه وضعی
    چه بگویم
    ساکت شدم
    سپاس بسیار
    سارا

  5. ” برای نشر دوباره‌ی نوشته‌ها و عکس‌هایم با من حرف بزنید. ”
    زیاد به وبلاگتون سر می زنم ولی دیروز برای اولین بار این جمله را توی حاشیه اش دیدم. من امکان ندارد چیزی را در وبلاگم بدون ذکر منبع بنویسم. چند روز پیش هم این شعرتون رو توی وبلاگم گذاشته بودم ( البته با ذکر منبع ). ببخشید، دیر شد برای اجازه گرفتن.
    البته من یک وبلاگ کپی این وبلاگ هم دارم. آن جا هم هست شعرتان. Sayehinpeace.blogfa.com
    …………..
    خواهش می‌کنم
    مشکلی نیست
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.