تیر

کاغذها
با دهان باز نگاهم می‌کنند
لنگان لنگان
می‌روم زیر میز تحریر
دامنم را کنار می‌زنم
زبان می‌کشم
روی زخمم
۹ خرداد ۱۳۹۰
سارا محمدی اردهالی

7 دیدگاه دربارهٔ «تیر»

  1. این منو یاد گربه میندازه. این که بروی زیر میز و زخمت را لیس بزنی آن هم در حالی که در طظور بالاتر انسان بوده ای و در حال نوشتن شاید. دوستش دارم این نوشته را و این گذر آرام تا رسیدن به یک گربه زخمی.

  2. با دل تنگی می خوندم و میومدم عقب
    اینجا که رسیدم یه غم کهنه آوار شد رو دلم
    اون زخم نه کهنه شد
    نه با زبان نه با زمان
    ………………
    :(
    :(
    ای نگارین
    گاهی نمی‌شود که نمی‌شود
    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.