یادگاری بر سینه‌ات

خاطره‌ای درونم نفس می‌کشد
تو می‌شنوی
دوباره همه‌ی ظرف‌ها شکسته می‌شوند
عصر
برای خرید ظرف‌های جدید
بیرون می‌زنیم
تو فنجان‌های قرمز را بیشتر دوست داری
من فنجان‌های قهوه‌ای را
کنار فروشگاه‌های رنگارنگ
سرم را بر سینه‌ات می‌فشاری
در خاطره‌ای دیگر
ناپدید می‌شوم
۲۰ بهمن ۱۳۸۹
سارا محمدی اردهالی

8 دیدگاه دربارهٔ «یادگاری بر سینه‌ات»

  1. سارای
    یادمان عتیق عشق_ رازی که به یادش، درونت دنیایی ژرف تر می شود ؛ لابه لای این شعر مجال مرور و نفس کشیدن می یابند. راز_عشق ی که گاه فقط هجرت از خویشتن را مرهمی برایش میبینی، عریان می شوند با آهنگ کلماتت و بی هیچ هراسی می رقصند.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.