فارغ از این ماجرا

صدای ساییده‌ شدن به کلیدهای دیگر
دیوانه‌ام می‌کند
در این جیب تنگ و تاریک
کلید خانه‌ی مادر بزرگ شده‌ام
خانه را کوبیده‌اند
مادر بزرگ مرده
چرا مرا از این حلقه در نمی‌آوری ؟
۱۳ مرداد ۸۹
سارا محمدی اردهالی

دیدگاه ها . «فارغ از این ماجرا»

  1. سلام
    ========
    نمی دانم چرا این شعر همین حالا گفتم
    ===========
    به مغزم سنگ میزنند
    شایدتنم درخت تنو مندی باشد
    برای ریختن گناهانم
    هیچ سبدی نمیبینم
    کسی مرا بر نمی دارد
    دعا کردم
    روز جهانی سنگسار تمام شود
    خدا خوشحال است
    ومیدانم اسمانییان
    خوشحالتر
    =======================
    دوست دارم
    نقد شود
    باتشکر خسته نباشید
    خانم اردهالی
    ودیگر شاعران گرامی
    ==================
    تقدیم به شعر جدیدتان
    و باز هم شعر بگویید
    تا زنده ام

  2. کاملن حس می کنم حسی نزدیک به این را با نام یک دوست در گوشی ام داشتم چند وقت پیش دوستی که شاید یک سال شده که نیست و نام اش در گوشی من مانده نامی که نه دیگر می توتنم تماس بگیرم با آن و نه می توانم حذف اش کنم از حافظه گوشی

  3. سارا جان مطلبی برای شما نوشتم بخونیدش :)
    و شمارو تازه در فیسبوک پیدا کردم امیدوارم دوستی مرا پذیرا باشید
    ….
    نمی‌دانم چه بگویم
    مهربان و روشنید
    حس شما مرا گرم می‌کند
    سپاس شیرین عزیز
    سارا

  4. سلام سارای آیینه
    ممنون واقعا زیباست مثل همیشه…
    میشه راهنماییم کنی من میخوام از کتابهات داشته باشم از کجا میتونم تهیه کنم ( الان تهران هستم )
    ممنونم
    …….
    سلام
    پاساژ فروزنده روبروی دانشگاه تهران، کتاب فروشی خانه شاعران
    : روباه سفیدی که عاشق موسیقی بود
    امیدوارم سخت نباشد
    سارا

  5. خانه را کوبیده اند
    زنانی محجبه و سیاه پوش
    وسط خاطرات خیابان پهلوی و کشف حجاب راه می روند
    به زبان نامفهوم پچ پچ می کنند
    گندم ها که قرار بود سبز شوند
    اکنون زردند
    انترها بی لوطی سرگردانند هنوز
    سفت می چسبم به دسته کلید
    حیف این خاطراته که بی من ….
    ………….

    سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.