ماهیهای پرورشی
با تکثیری مصنوعی
در حوضچهها
به دنیا میآیند
دستگاهها به استخرهای کوچکشان
اکسیژن تزریق میکنند
فربه میشوند
در بستههایی با تاریخ مصرف
به هنگام
میبرندشان بازار
ماهیهای آزاد
در وحشت کوسهها
خلاف جریان آب
شنا میکنند
عاشق میشوند
جفتگیری میکنند
و
بسیاریشان
هیچ وقت
به آبهای آزاد نمیرسند
۱۰ دی ۱۳۸۸
سارا محمدی اردهالی
دیدگاه ها . «ماهیها»
دیدگاهها بسته شدهاند.
کاش کسی پیدا شود به ماهی های پرورشی، افسانه «ماهی های آزاد» را بگوید.
خودِ زندگیست این شعر.
ترجیح می دهم ماهی آزادی باشم در رویای آبهای آزاد حتی در وحشت دایم از کوسه ها حتی اگر هیچ وقت به آبهای آزاد نرسم…
سلام
زنده باد دوست ایام خوش هنوز نیامده
سلام دوست ایام خوش همچنان تا سالها در راه
سلام
چه زیباست شعرت
زیبا و واقعی . این قصه بودن ماست ماهی پرورشی یا ماهی آزاد. به دل نشست سارای خوب.
“هجرت باید کرد”
ماهی سیاه کوچولو هم از این تبار بود..
“مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید ، اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم ،البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم – که می شوم- مهم نیست ، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد..”
و
بسیاریمان
هیچ وقت
به آبهای آزاد نمیرسیم
سارا، ممنون که می نویسی…پله ها که تمام نمی شوند…
خیلی جالب بود از لحاظ مفهوم .
اما اگر همین ابیات را به جای زیر هم کنار هم بنویسید بیشتر به یک متن می ماند تا شعر
این کار را انجام دهید به این حرف خواهید رسید
متن علمی زیر را بخوانید :
ماهیهای پرورشی با تکثیری مصنوعی در حوضچهها به دنیا میآیند. دستگاهها به استخرهای کوچکشان اکسیژن تزریق میکنند ،فربه میشوند، در بستههایی با تاریخ مصرف به هنگام میبرندشان بازار
ماهیهای آزاد در وحشت کوسهها خلاف جریان آب شنا میکنند، عاشق میشوند
جفتگیری میکنند،و بسیاریشان هیچ وقت
به آبهای آزاد نمیرسند!
شعری تامل بر انگیزی میباشد
بهترین آرزوها برای شما
اینجا را دوست دارم…
حس خوبی ست درنگ کردن در اینجا.نشستن در پاگرد واژه بی هراس مقصد و رسیدن .
قبلا هم آمده بودم به پاگرد ولی دوست داشتم اینبار چیزکی بنویسم .
فکر می کنم تکیه بر فعل ها انرژی این شعر را می گیرد و گرنه مقایسه این دو نوع زندگی_زندگی مصنوعی در محیط کنترل شده و زندگی در بطن طبیعت وحشی _ و بعد شباهت این دو که هیچ یک نمی رسند…
فکر می کنم این واژه ها چیزی در خود دارند که نمی توان آن طور که یکی از دوستان بیان کردند نام متن علمی را بر آن گذاشت.
برقرار باشید و شاعر
سلام
کشفتان را تحسین می کنم اما این مانع از آن نمی شود که بگویم شعر یک چیز بسیار اساسی را کم داشت و آنهم موسیقی است. من با وحید کاملا موافقم و فکر میکنم آن چیز گم شده ای که ایشان نیز مثل من دنبالش گشتند و پیدا نکردند هم همین است(موسیقی) که شعر را بیشتر به یک بیانیه شبیه می کند…میدانم به عنوان شاعر این شعر از گفتن تن می زنید اما دوست دارم به عنوان یکی از آدمهای شعر امروز ما ودر مقام مخاطبی زنده(در برابر مولف مرده!) بگویید که در این رابطه چه فکر می کنید. شاید دیگران هم حرفهای دیگری بزنند…
………….
دوست داشتم آهنگ بهتری داشت
بویژه شروع آن
سپاس گزارم از دقت و توجه خوب تان
سارا
و در این حوض کوچک
با آبشار مصنوعی اش
در میان تاریکی جلبکهای ته نشین
تخم می ریزم۔
امیدی هست٬ و یا شاید رویایی٬
رویای راه آبی به جویی کوچک
جویی به رودی۔
امیدی هست٬ نیست؟
ماهی های پروشی در حوضچه های عقیم خوشبختی به دنبال آزادی می روند.
دربارهی بعضی از کامنتهای زیر:
داستان «فیل در تاریکی» را همه میدانید و قضیهی «هر کسی از ظن خود شد یار من». بعضی از دوستان منتقد ما هم گاهی در ذهن و ظنشان، یار نوعی خاص از انواع بیشمار و متنوع شعر میشوند. این روزها آنقدر بندبازیهای زبانی و غریبنویسی در شعر رواج پیدا کردهاست که اگر کسی حضور نامرئی شعر را در یک واقعیت سادهی روزمره کشف کند و آن را از دل آن واقعیت ساده بیرون بکشد، برخی ذهنها همچنان دنبال چیزهایی از جنس همان بندبازیها میگردند، یا اگرنه، دنبال معیارهای از پیش تعریف شدهی خود که به آن عادت کردهاند، و اگر نیافتند، آن را نقصانی در شعر میپندارند. موسیقی میتواند یک عامل تأثیرگذار در فضای شعر و تشدید کنندهی حالات آن باشد؛ زیباییهایی را نیز موجب میشود، اما بههیچ وجه «یک چیز بسیار اساسی» در شعر نیست و فقدان آن نیست که احیاناً باعث تبدیل شعر به بیانیه میشود. اگر دایرهی نگاه خود را قدری وسیعتر کنیم، میبینیم که چه در ادبیات معاصر ایران، چه در ادبیات جهان، ما حتا «شعر منثور» هم داریم که ارزش ادبی و جایگاه خاص خود را دارد. (که تازه این شعر، «منثور» هم نیست.) آنچه شعر را به بیانیه یا به نثر تبدیل میکند، منطق حاکم بر آن است که جایگزین منطق شعر میشود. در هیچ متن علمیئی شما نمیخوانید که ماهیها عاشق میشوند. حتا جفتگیری آنها، شنا کردنشان خلاف جریان آب، وحشتشان از کوسهها و بهخصوص، نرسیدنشان به آبهای آزاد، اگر هم در متنی علمی بیاید (که نمیآید)، اینجا، در این شعر، با قرارگرفتن در «کانتکستی» خاص و با تمهیداتی که پیشزمینهی لازم را برای خواننده فراهم کرده است، معنای علمی یا نثری خود را وامینهند و معنایی دیگر به خود میگیرند که تنها در منطق شعر قابل درک میشود. اینجا دیگر ما از این مفاهیم، معناهایی دیگر میگیریم که تنها از کشفی شاعرانه حاصل شده است.
…………………….
سلام
شرمنده میشوم
و دلم برای شعرهای تازه پر میکشد
چه راه خوبی است
میشود چشم بست و به دنبال این آهنگ رفت
بینهایت سپاس گزارم
سارا
بیچاره ماهی های پرورشی
حتی یکیشان امید ابهای آزاد را ندارد
سرنوشتی محتوم
بیچاره ماهی پرورشی
آنها
زنده می مانند
لای خاطره ها!
به این تضادها خو گرفته ایم حتی ما …
بسیار زیبا بود . تبریک میگم .
من کیف کردم .
واقعا” زیبا بود و به جا
مثل همیشه
ارامشی که اینجاست فوق العادست
ارامشی که این کلمات دارن
این صفحه سپید داره….
همه اصلن
چینی و بنجل نیست
اهل تعارف نیستم ، شعر شناس هم نیستم ، اما در این چند ماه این شعر عجیب به دلم نشست
سلام / شعر در فضا سازی دو گانه خیلی خوب و موفق است و با ایجاد همین دو فضای پارادوکسیکال است که روایت سرنوشت و زندگی دو تیپ شخصیت را پی می گیرد و نکته جالب اینجا است که هر دو سرانجامی تقریبا مشابه را دارند سرانجامی که بیهوده گی را در پی دارد یکی با مرگ و دیگری بدون مرگ اگرچه مرگ تنها نفس نکشیدن نیست چه بسا تیپ دوم سال ها زودتر مرده باشند اما نفس بکشند…. راستی با دو سطر بهنگام و بازار هم مشکل داشتم اصلا در نحو این زبان و این شعر نمی گنجد
سلام با نظرت درباره موسیقی کلام موافق ام .
اما یک نکته از نظر زیست شناسی ماهی های آزاد از ترس کوسه ها نیست که خلاف جهت آب شنا می کنند بلکه بصورت غریزی به جایی بر می گردند که در آن رودخانه اسپرم پدرشان پاشیده شده بروی تخمک های مادرش و نطفه اش شکل بسته , بر می گردد دوباره اگر ماده است تخم ریزی می کند و اگر نر اسپرم پاشی و در هر دو صورت بعد از انجام این رسالت طبیعی می میرند!
به قول تو واقعیت تکان دهنده است و تا ثیر گذار هر چند ساده باشد تنها باید بازگو شود با نگاهی شاعرانه , ساده و …
……………………….
نه از ترس کوسه ها بلکه همرا این ترس
این خطر ها همه برایشان هستند
سپاس از دادن اطلاعات
سارا
شعر جدید جایی متولد شد که قالب های پیشین و از پیش تعیین شده را کنار گذاشت .با خوب و بدش کار ندارم.امروز شعر به تعبیر استاد شفیعی کدکنی رستاخیز کلمات است.اعجازی که شاعر با کلمات معمول یا متروک میکند به آن روح می بخشد وروانه دنیای زندگان میکند.فرق شعر با نثر همیشه وزن و موسیقی نیست گاه آهنگ مانند کارهای شاملو جور وزن را می کشدو گاه هنر ها و صنایع جدید شعر جدید. تا جایی که من تعقیب کردم و زیاد هم بروز نیست.شعر جدید بیش از حادثه دنبال انتقال حس است.سخن بسیار است و مجال کوتاه و بضاعت اندک.من خود گاه به واسطه الفتی که با شعر قدیم و غزل دارم جای وزن قافیه و نظیر اینها را دربعضی از کار های شما خالی میبنم ولی آنرا ضعفی در کار شما نمی دانم. این حرف ها از جنس سلیقه اند.نزدیک کردن زبان شعر به ویژه زمانی که در مقام روایت است،به زبان مردم عادی و غیر شاعر اگر هنر نباشد عیب نیست.زبان علمی و عادی آن است که اگر این موضوع را چند نفر آدم عادی مینوشتند در نوشته ی اکثر آنها تکرار می شد.با این وجود نظر دوستان غنیمت است و نشانه محبت.که اگربا دقت و مطالعه همراه شود مغتنم تر و پربارتر خواهد بود.
…………………
سلام
سپاس گزارم که با دقت میخوانید و دنبال میکنید و با مهربانی مینویسید
برای من بسیار ارزشمند است این نوشتهها
امیدوارم
سارا
درد من حصار برکه نیست.درد من زیستن با ماهیانی ست که فکر دریا به ذهنشان خطور نکرده است.
بیاغراق و تعارف، عالی بود. بعضی وقتها یک لینک ساده توی گودر، چه کارها که نمیکنه و آدم رو به کجاها که نمیبره…
ازین شعر لذت بردم