جاده ی فرعی

Laharpe860314.gif
شعر جاده ی فرعی
شعر من است
آخر شب شبی شب
او را گفتم
یکی دو نفر شاهدند
او
منظومه ای زیبا
بی بدیل و بلند بود
چنان محوش شدم که
نتوانستم بنویسمش
نامش به خاطرم مانده
هر از گاهی
صدایش می کنم
در مه
بی صورت
رویش را بر می گرداند
لبخند می زند
زیبا
بی بدیل و بلند
.
.
.
عکس: کاشی ی حمام گنجعلی خان، کرمان

دیدگاه ها . «جاده ی فرعی»

  1. .
    .
    چقدر دوره شعرهای تو
    و من که نمی تونم به پاگرد نیام
    نمی تونم هر روز به آینه نگاه نکنم
    چقدر دست نیافتنیه
    حتی بارون و هوای گرفته هم نزدیکش نکرده
    چقدر دوره شعرهای تو
    .
    .

  2. حالا بعد از آن همه حرف سارا
    شب را میان قدمهایت تکرار کن
    تا سکوت با روی تن در دادن
    حرفی میان ما پرتاب شود
    سارا
    بودن در سرزمین من چقدر سخت درد ناک است وقتی ترانه در من زندانی میشود

  3. این قسمت :
    چنان محوش شدم که
    نتوانستم بنویسمش
    یک مشکلی دارد !
    خوب در نیانده از نظر گوشی…
    هیچ هم به نظرم نمی رسد که باید چا کارش کرد.
    باران می آید
    لابد خوب می دانی این را

  4. او
    منظومه ای زیبا
    بی بدیل و بلند بود
    چنان محوش شدم که
    نتوانستم بنویسمش
    نامش به خاطرم مانده
    هر از گاهی
    صدایش می کنم
    در مه
    بی صورتی
    رویش را بر می گرداند
    لبخند می زند
    زیبا و
    بی بدیل

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.