نیمه شب
مارمولکی
آستینم را میکشد
– بیا بازی، بیا بازی
– من که همبازییی تو نیستم
لب ور میچیند
میشناسمش
مارمولک شعر توست، شمس لنگرودی
کتاب شعرت را
بر میدارم از زیر تخت
همین روزها
حلزونهایت
جهان را فتح میکنند
دیدگاه ها . «نارنجیی متمایل به سبز»
دیدگاهها بسته شدهاند.
.
…
….. عجب پاییزیه این پاییز
…
.
همین روزها
حلزونهایت
جهان را فتح میکنند.
مارمولک ؟
… یادت هست ؟
:)
چقدر بده آدم وسط ساعت کاری بخواد بزنه بیرون .. آخه نقاشی های اینو ببین! http://www.lolleyland.com/paintings.html
چطور شمس اینقد شاعره.
شاعر. شاعر.شاعر…
سارا متشکریم
….
شمس لنگرودی
….
برای ستایش تو
همین کلمات روزمره کافی است
همین که کجا می روی ، دلتنگم
برای ستایش تو
همین گل و سنگریزه کافی است
تا از تو بتی بسازم.
….
شمس لنگرودی
سلام
راستش حرف تازه ای ندارم
اما از این جا خوشم می آید…
سلام.سارای جان!
سلام سارا خانوم
شعرات بی نظیره حتما خودت میدونی .
شاد باشی و پیروز
راستی این اهنگی که گذاشتی روی وبلاگت عالیه .
تا بعد .
رفتگران
فرشتگان پیر شده را جمع می کنند
و به مرغ فروشی های گذر می فروشند
“خواهش می کنم
من یک فرشته ی ساقطم”
” اما نه شناسنامه یی، نه گواهی کاری
حال آن که درخت های خیابان ها هم شناسنامه دارند”
شمس لنگرودی، باغبان جهنم ، ۱۳۸۳
عجیب نیست ؟!
روزها کمرم را می شکنند…
چه روز های بی شعری…
وبلاگتون عالیه شما رو لینک کردم منم یه وبلاگ ترانه دارم اگه قابل دونستید سری بزنید
اینجا همیشه غمگین است . دلیلش پیداست و حسرت دل ماست. از این روست که آرزوهایمان شلاق میخورند و آزروهای شلاق خورده پدرانمان به دست فراموشی سپرده میشوند…عشقی نیست و غریب است نهادن گل بر زلفی که در دست باد رهاست ، عشق با سنگ چهل تکه میشود ..آه …خدایی نیست همه چیز دروغ است ، رهایی انسان انسان است.
سارا…
امین پور هم رفت!
خیلی ساده.
حلزون ها سر از خانه ی کوچک خود بیرون می آورند برای یک لبخند فراموش شده در پس روزگاری تلخ
ـ مرا به خاطر می آوری ؟
حیرت مکن در این عینک دودی آفتاب می خوابد
سیاهم می بینی و تو بد بین تر از هرحلزونی آهسته بالا می روی دماوند را می گویم
ـ خوابت پرید از این شمس لنگرود بپرس که دروغ نمی گویم
دروغ است همه آنچه می نویسی بر دفتر دلم هم اینک
که خواب است و خیال
پرتقال حقیقتی است نشسته بر درخت
ترش و شیرین و نارنجی وزرد دلت را می برد آب بر دهانت !!!
ببین مارمولک رها از دفتر شعر شاعر کرانه های شمالی وطنت به تو می خندد سارا
سارا دندان هایت را می شمارم تا شبی غریب دندان مصنوعی برایت بکارند
یورتمه رفتن سربازان را ببین
نخواب سار
اینجا وطن توست
نخواب
این هم یک خواب دیگر که تمام دنیا باطل است و ما سرگردان
بپیچ از این کوچه
لبخندی فراموش از حلزون را پنهان کن
مارمولک شعری غریب در کمین
و یک سیاهه ی پر رنگ گمراهی برای ما
یادش بخیر او را می گویم که شاعران وطنم بود پیچیده در یک دنیای کوچک صدفی و حیران از معماهای بی پاسخ زمانه اش
ـ سارا سارا سارا
.می خواهم بگویم………می خواهم بروم ………..می خواهم بنویسم……..می خواهم بدانم………می خواهم بخوانم………نمی دانم…………
.می خواهم بگویم………می خواهم بروم ………..می خواهم بنویسم……..می خواهم بدانم………می خواهم بخوانم………نمی دانم…………