رفتیم و آمدیم
رفتیم و آمدیم
او قهر کرده بود با زبانها و مردمکها
با من، با تو، با همهی دستها
وسط میدان ونک
در آغوش گرفتمش
گفتم
دوستت دارم
روبروی گشت ارشاد
گفتم
نگران هیچ چیز نباش
پلیس سوت میزد
روی خط عابر پیاده
از دهانش گدازههای آتشفشانی بیرون میآمد
دستهایش پر از تاول بود
پس از روزها و شبهایی کشنده
رفتنها و آمدنهایی در سکوت مطلق
با من حرف زد
از ترسها و دروغها و آلودگیی هوا
او سردش است
با او
هر جا که میبینیدش
با الماسهای عمق چشمهایش
با دستهایش
عاشق باشید
او
تازه ترک کرده مواد مخدر را
8 دیدگاه دربارهٔ «با همهی دستها»
دیدگاهها بسته شدهاند.
سارا…؟!
وسط میدان ونک
در آغوش گرفتمش
گفتم
دوستت دارم
روبروی گشت ارشاد
گفتم …….
این تیکه اش من رو یاد فیلم “پرواز بر فراز برلین می اندازه ”
باز هم مرسی سارا
بیشتر از همیشه بهت احتیاج داره حتی اگه نخواد هم باید پیشش باشی …
می فهمم حالشو …
با دوستت دارم یکی مثل شما هوا را میشود ترک کرد .
سلام سارا…مرسی.
سلام سارا..
فریاد خوب زندگی دوست داشتنه..فریادهایی که تو می زنی آدم رو به وجد می آره..
خوب باشی.
بگو بگو…
شعرهای تو آهنگ زندگی است.
سلام
من درجایگاهی نیستم که بتونم نظر تخصصی بدم.
من فقط شعر میخونم و لذت میبرم.
ولی این شعر یه حس خاصی بهم داد.حسی فراتر از فقط لذت بردن.
یه حس خوب.
سلامت باشی و سلامت بمانی.
………………………
:)
خیلی ممنون از یادداشت خوبتان
سارا