باید سه چهار تا بچه داشتم
شیطان و تخم جن
از خونهای پریشان و دیوانه
خانه را که چیده بودی
به هم میریختند
یادها و عکسهایت را
پخش و پلا میکردند
نامههایت را پاره میکردند
میگذاشتم
روی دیوارها آدمهای لخت بکشند
پنجرهها را بشکنند
به بزرگترهای عصا قورت داده بخندند
به پلیسها اردنگی بزنند و فرار کنند
یکی دستم را بکشد
یکی موهایم را
یکی از سینهی داغم آویزان شود
شوریدگیهایم را
وحشیانه مک بزنند
سلولهای سرطانیی عشق تو را
که مدام تکثیر میشوند
که جانم را به لب رساندهاند
آن چه از جد و آبادشان دریغ شده بود
از دستهای من بیرون بکشند و
رها کنند در جهان تهی
تو خوب میدانی
من میتوانستم
من هرگز کم نمیآوردم
شاید سرانجام
من
این بچههای بی پدر
سرِشب
آرام خوابمان میبرد
حتی تو
آن دورها
بی هیچ فکر و غلت زدن بیهوده
*
سعی کردم نامهها را با دقت بخوانم و پاسخ دهم.
اگر نامهای بی پاسخ مانده آن را ندیدهام، مرا ببخشید.
از مهربانیتان (مدلهای نرمال و همین طور آنرمال) بسیار سپاس گزارم .
دیدگاه ها . «خواب آرام»
دیدگاهها بسته شدهاند.
مرحبا ای پیک مشتاقان سلام
خیر مقدم َچه خبر دوست کجایار کدام
هیچوقت به من جواب ندادی
نکنه فکر می کنی خل و عقب ماند ام؟؟؟؟؟؟؟؟
این خیلی با حال بود! ایول
از این که برگشتی
خوشحالم
خانم محمدی! نرمال از انگلیسی وارد شده و مشکلی ندارد ولی آنرمال را از کجا آورده اید؟!
سلام…دلم تنگ شده بود برات!
فقط اومدم بگم مرسی ! اومدم بگم وقتی دیدم تو لینک های وبلاگ لولیان ، کلمه پاگرد هم روشن شده ، داشتم از خوشحالی بال در می آوردم ! فقط اومدم بگم دلمون تنگ شده بود سارا خانم ! فقط اومدم بگم مرسی !
خب….بالاخره آپ کردید.
لذت بردم از تصورش.
امروز به طور اتفاقی با وب سایتت آشنا شدم.و خیلی ازش خوشم اومد.زبون شعرهات ساده و پر مفهومه.و تعبیر هایی که تو شون به کار می بری دلنشین.و اما از رویکرد سایتت هم خیلی خوشم اومد.فکر می کنم یه جورایی هم دردیم.حتما به بلاگ من سر بزن.دوست دارم نظر تورم بدونم.
ضمنا مایلم لینک بدم.
سلام سارا جان.شما مرا نمی شناسید اما من مدت های مدیدی است که اینجا می آیم و می خوانمت..
این شعر شاید که تمام ِ من بود..همه آنچه که می توانستم و نیست…زیبا بود.
سلام سارا جان.شما مرا نمی شناسید اما من مدت های مدیدی است که اینجا می آیم و می خوانمت..
این شعر شاید که تمام ِ من بود..همه آنچه که می توانستم و نیست…زیبا بود.
این همان صندلی ی است که ترا می خواند .
( عکس جدیدی گذاشته ام )
سلام سارا جان
از ذوق هنری و شعرای قشنگی که نوشتی و قلم شیوای تو که بگذریم فرم قالبی که برای وبت انتخاب کردی تحسین برانگیزه.
موفق باشی.
سلام خانمی:
دلم واسه شعرات تنگ شده بود.یهو کجا غیبت زد؟
شما همون سارای “آینه” هستید؟
چه حرف تابلویی زدم! من اصلا به url نگاه نکردم با یه لینک اینجا را باز کردم و از خوندن همون شعر اولی حدس زدم که همون سارای آینه هستی. خوشحالم که اینجا را پیدا کردم. چرا آینه دیگه گردگیری نمیشه؟
شاید انتظار داریم که کودکانمان، کودکی نیمه تمامان را زندگی کنند و همه کارهایی که ما نکردیم انجام دهند…. به یاد فیلم شاین می افتم…
من به جای سارا جواب می دهم بعضی از سوال ها رو: ص
سارا اردهالی همان سارای آینه است. بله..ص
آنرمال از همان جا آمده که نرمال آمده
سلام سارا
دلمان و دلشان تنگ شده بود
ما هم که از این جینگولک بازی های آر اس اس و این جرف ها سر چندانی در نمیاریم.
فلذا مرتب مجبوریم بیاییم سر بزنیم هی و هی
اگه می بینی کانتر بینندگان وبلاگت هی داره می ره بالا جایی خبری نیست … ص
فقط بدان و آگاه باش
صفا
سارا : سپاس گزارم مهربان عزیز
سلام سارا ..نوشته هات،شعرات ،دیوونگی دلنشینی به آدم می رسونه.
بچه های شیطونت رو ببوس!
بهم سر بزنی خوشحال میشم.
سلام/از اشعارتان لذت بردم/با مطلبی تحت عنوان (طنز، زبان تلخ اندیشه )به روز هستم.
آمده ام شما را یک دعوت اینترنتی کنم.
اگر این سیمها مزاحم نباشند.
بنابراین:
خانم محمدی؟
به رودخانهی خاموش نمیآیید؟
متشکرم.