یوز پلنگ نادر ایرانی

یوز پلنگی
می‌دود در من
فلج می‌کند
قطب شمال و جنوب مرا
بیدار که می‌شوم
بوی جنگل می‌دهم
جنگلی که خط استوا از میانه‌ی آن گذشته
پرندگان عجیبی
از دهانم
پر می‌کشند به آسمان
حیواناتی وحشی
از چشمانم
پا به فرار می‌گذارند
نه کمین می‌کند
نه می‌ایستد از دویدن
بی‌خیال شکار است
یوز پلنگ نادر ایرانی

12 دیدگاه دربارهٔ «یوز پلنگ نادر ایرانی»

  1. چی بگم
    قطب شمال این شعر منو یاد بیژن نجدی عزیز انداخت
    استوای شعر داغ و حاره است بوی مارکز میدهد
    هر چه پایین تر میآیم خودت را بیشتر می بینم همان نامه بی مقصد دوندگی بی طعمه
    کماکان عالی مینویسی.
    مرسی

  2. با درود
    خانم محمدی با تمام احتراماتی که برای شما و پاگرد قایلم، نه به عنوان یک منتقد – که این چهارچوب نظر خواهی برای نقد اشعارتان کوچک می نماید. – و صرفا به عنوان خواننده‌ی همیشگی اشعار شما، می باید بگویم از نظر من، اشعار پاگرد چند ماهی‌ست که با شعر و آنچه پاگرد شعر را تعریف می کند سخت بیگانه می نماید. سرودن در این سبک راه رفتن بر طنابی را می ماند که اگر مسیرش بی احتیاط طی شود، به نثر خیال انگیزی می انجامد که با شعر غریب است و شاید پاگرد می باید شعر را باری برجسته تر کند. در حقیقت در این مجال تنگ فقط می توانم بگویم، پاگرد در این اواخر مجموعه ایست از تصاویر خیال انگیز و شاعرانه که با سرعتی نا متعادل، فرای آنچه در خور شعر است می گذرند.
    الفاظ تند مرا ببخشایید. از صمیم قلب در انتظار شنیدن اشعار دیریاب تر و پریاب تر شما هستم.
    سارا : بابت مهربانی تان سپاس گزارم.
    درست است شلخته و بی توجه هستم. تذکر به جایی بود بی هیچ تندی .
    بسیار سپاس گزارم.

  3. همین دیروز بود که اولین شعرش شنیدم …….اما باورم نمیشد که یه روزی بهش بگن خیام،خیام،خیام………………………………..
    آره اولین نگاه استوارترین هدف را میسازد.
    وبلاگ زیبایی داری که واسه اهل دلهای اما جای ۲تا شعر سنتی ناب خالیه……………
    هستیم اگه اومدی خوشحال میشیم………

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.