11 دیدگاه دربارهٔ «تا چند»

  1. هنوزهم صدای یا روسری …یا توسری … ارازل در اول انقلاب تو باب همایون تو گوشمه … وخنده دار اینجابود که شعار دهندگان جز شتر در بیابان آدمی ندیده بودند … همان موقع که شپش در جیب رفسنجانی ودیگر ارازل سه قاپ بازی میکرد …
    امروز .. ای جوان … چوب نیم سوز را در دستم ببین و درس عبرت بگیر …http://ZANEjahani.blogfa.com/
    محمد اسحاق آبادی

  2. چقدر دیر آمدی سارا جان.
    باورم شده بود رفته ای.
    دلم برای شیری که چکه می کرد شور میزد. از این راه دور نبودم که حتی برای پرنده هایت دانه ای بریزم.
    زنگ زده ام هزار بار. کی خانه می مانی؟ دلم هوای صدایت را کرده است…

  3. باد می‌آید
    باد می‌آید
    خب چکار کنم؟ باد می‌آید….
    زیبا بود سارا
    حس می‌کنم انسان‌ها هم باید مثل معدن باشند!
    شانس انسان باشد رگه‌ای از فلزی نایاب مثلن طلا از میانشان عبور کند تا ارزش داشته باشند.
    حالا عبور این رگه طلا در زمین برای یک انسان معادل می‌شود با چه چیزی… خدا می‌داند.
    ولی می‌دانم این رگه‌ها از زندگی چه کسانی عبور کرده است.
    پاینده باشی

  4. سلام :تولد شعر ناب به همین سادگی است .مثل دنیا آمدن کودکی که جهان راتکان خواهد داد. به عنوان یکی از خوانندگان آثارتان آرزو میکنم لحظه لحظه زندگی هنری شما در گرو شکار این لحظه های بی بدیل باشد.

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.