گیج

گل
گاو
زبان را
دمش کنی
با نبات
لیمو بچکانی در آن
بنفش‌ها جادو شوند
برقصند در هم
از پنجره
پاییز را نگاه کنی
چسبیده کلاهش را
اما دامنش
کنار رفته در باد
و
فنجانت را سر بکشی
گل
گاو
زبان
یعنی شعر

17 دیدگاه دربارهٔ «گیج»

  1. فقط با عرق ریزان روح می توان به یک چنین سبکپایی در فرم و زبان رسید.
    اشاراتی که گستره شان به پهنای درد و رنج و آدمی است.
    من دردی صیقل یافته در غنای این زبان می بینم که آگاه به زمختی ها و وخامت ها – آینه را درست در زاویه ای می گیرد که زیبایی در آن متجلی است.
    و این شاید همان امید گمشده ای است که این روزها در زنگ صدای سارا بر من جاری است.
    بانوی گل ها و
    گوزن ها…

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.