در فاصلهی دو پرواز
پاریس- تهران
تهران – دهلی
چمدان سنگینش را کنار مبل راحتیی من زمین گذاشت
در فاصلهای کوتاه
میز را چیدم
نفهمیدم مشغول چه کاریست
رفت
هر لحظه
در قوطیی چای
لای حولهها
کتابها
پشت قاب عکس
گلدان
کلمههایی منفجر میشوند
مین گذاری!
دستهای من تواناییی خنثی کردنشان را ندارند
تسلیم شدهام
دیر اما
درست وقتی مسافر
با بودا عکس یادگاری میگرفت
و نمیدانست
صدای انفجار در این خانه قطع نمیشود
دیدگاه ها . «مسافر»
دیدگاهها بسته شدهاند.
همیشه خراشی ست روی صورت احساس….
از یادگار نبودنش
و از خاطرات جامانده اش
ویرانی ما
در جای جای این خانه
آوار می شود
خیلی دور بودم..این دنیای مجازی را میگویم که تو ان را نوشتی و من خواندم….انقدر از ان دور ها نزدیک شدم که گریه ام گرفت….نمیدانم چرا….خوشحالم که اگر من و خیلی های دیگر سکوت کرده ایم تو هستی….
چه رویایی
دست مریزاد مثل همیشه زیبا وپراحساس بود .باقدرت برانگیختن درنگی که در کار های دیگران کم میبینم
درود بر شما . مثل این که در تایید فرمایش شما باید به شعری در ده شصت گفته برایت بفرستم .
یک جزیره تنهایی
یک دریا جرف
کویری ترین گل را پرپر می یابم
و خدایان هنوز عاشق نشده اند
به امید روزی که مینی منفجر نشود و دوستی ها جای دشمنی را بگیرد.
…
در زندگی هایمان باید زندگی دوگانه ای داشته باشیم و در قلب هایمان خونی دوگــانه ، شادی همراه با رنج ، خنـده همراه با اندوه ، مثل دو اسبی که به یک ارابـه بسته شده اند و هریک ، دیوانـه وار، ارابه را به سوی خود می کشند ….
سلام
سری بزنید
می دانم که نمی خوانی
فقط می شماری
شاید آنقدر حقیر با شد
که شوق شمردن هم نداری
هه
چه فرقی می کند مینا باشم یا عقیق
در دست اینان سنگ مقدس نیستم
سنگفرش برق انداخته ی بهشت نیز
تنها یک میانه پایی هستم برای آب غلیظ
اگر حرامزاده جنینی در بطن نداشته باشم
ولی حساب تو سواست
تو با یک مشت خاطرات رمانتیک
هر وقت دلت هوا برداشته
اینجا می نویسی و با یک آهنگ احمقانه
اشک این و آن را به دماغشان آویزان می کنی
می دانم که نمی خوانی
می شماری