فردا

قدیم ها
او مرا می خواست
تو شیرین را
شیرین او را
من، تو را

حالا
شیرین تو را
من او را
او شیرین را
تو مرا !

یاد قدیم کردم، بیست و چهار آذر هشتاد و یک…

18 دیدگاه دربارهٔ «فردا»

  1. سلام سارا خانم
    دیروز تا الان کلی شعر ازتون خوندم.
    شعرهای یک ماه رو که سر نزده بودم پرینت کردم خوندم.
    با حال بود به خصوص خوابیده اکتاویو
    شنیدم چند جایی انگار بچه ها دیده بودند شعر ازت شده
    ای ول خوشم اومد.
    خوش باشی
    بای

  2. زیبا و پر از شاعرانگی…
    واقعا لذت بردم.بار اول که کارها رو شنیدم از دوستم(محمدباقر حاجیانی)شنیدم،بی اختیار دست زدم…آفرین.
    بهم خیلی چسبیدن شعرها.
    “اردیبهشت تهران” با فرم دقیق و دلنشین اش…”آخر خط” با نشانه¬هایی عمیق… “عکس یادگاری با خدای بزرگِ شوش” با ایماژهای بکر با زبانی ساده و تراش خورده…”گردن بند” موجز با آنییّت ی زیبا…
    خیلی حرف دارم…میذارم واسه بعد..فقط بگم که: من یه شاعر اینجا پیدا کردم.

  3. ای دل ازین خیال سازی چند / باخیالی خیال بازی چند … با اینکه می گویند : کز هر زبان که میشنوم نا مکرر است .اما براستی همیشه ایا همینطوره ؟ تصور می کنم بخش زیادی از تولیدات هنری و ادبی ما سر گرمی های بورژوا مابانه ایه که خیلی زود هم فراموش میشند . دوست گرانقدر خوب و خوش باشید.

  4. امروز یه کتاب از ویرجینیا ولف تموم کردم. “اتاقی از آن خود” به این فکر افتادم که چیزی که یه روزی ولف می گفت باید بشه شده. یعنی می شه ادبیاتی خلق کرد که خارج از قواعد سنتی گذشته زیبا باشه و رشد کنه و برای خوش تریفی بی بدیل ارائه بده. شاید آره شایدم نه. خسته نباشی سارا

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.