سپیدی

Blanche.jpg
صدایی
در سپیدیِ محض
می‌خواند مرا به نامِ شبم
از ته چاهِ نور
بپر
نترس بپر
در سپیدی نمی‌افتی
لباسِ شبم
تو را می‌پوشم
کنار پرتگاه می‌روم
تهی باز می‌شود
هیچ نیست
هیچ هست

دیدگاه ها . «سپیدی»

  1. ای برادر موضع ناکشته باش
    دفتر اسپید نابنوشته باش
    مولانا
    سپیدی، خالی بودن، هیچ چیز بودن، و در عین حال همه چیز بودن، مثل ظرفی که می توانیم با هر چیزی بخواهیم پرش کنیم، و بعد خالی اش کنیم، معنایی ندارد، و معنایی ندارد که معنایی ندارد! تجربه خلاء، تجربه سکون، سکونی که سخن می گوید، از همه چیز، از همه جا، ناوابسته به گذشته، به منی که از خود ساخته ایم، مثلِ موضعی ناکشتهف مثل دفتری سپید… نابنوشته…

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.