اکتاویو
بیدار شو
وقتی مردم خوابیده اند
وقت خواب نیست
باید زندگی را بدزدیم
اکتاویو
گیتارت را بیاور
دلم یک رقص دیوانه می خواهد
وقتی نیست
من که اندازه ی زاغ سیاه ها عمر نمی کنم
زود باش مرد
پس از سپیده باید خواهر روحانی شوم
به مردم بگویم
سلام سلام
روزتان پر برکت باد
10 دیدگاه دربارهٔ «تولد»
دیدگاهها بسته شدهاند.
تو جان سگ داری ؟ یا حواست پرت است !
سلام نازنین …
این شعر هم برای تو که اینقدر خوش ذوقی…
من یک زنم
من ازویرانه های دور شرقم
زنی که از آغاز با پای برهنه
عطش تند زمین را در پی قطره ای آب
در نوردیده است ….
خیلی لذت بردم … این ترجمه که نبود ؟
در غربت دیگران زندگی چرخ رقصی است که نوازنده اش افکار ادمیست زیباترین رقاصه ها مردان وزنانی هستند که زیبا می اندیشند
سلام…
کجایی دختر…
اینم قشنگ بود.. ولی نمیدونم کجا خونده بودمش…
خیلی برام آشنا بود…
کارهای مخفیانه…
خیلی لذت بخشه…
نقاب…
من نمیتوانم به روز قبل برگردم.. بیا امروز را خوش باشیم…
تا فردا نگویم …نمیتوانم به روز قبل بر گردم…
نگویم عمرم بر باد رفت …
بیا خوش باشیم.. لحظه ها را دریاب…
وقت بیداریست…
به سبک روزنامه فروش های دهه های پیش و شاید حال: فوق العاده…فوق العاده…
شب دوباره رسید
من هم بستر شبم
فردا هوا روشن نمی شود
چراغ بیاور…
وقت کوتاه است
تا صبح راهی نمانده
چراغ بیاور…
مرسی سارا…
و حر ف ها در برف ها ماندند
سارا جان این یکی بی نظیر.
و اکتایو
به سپیده
نگاه می کرد
…