دیدگاه ها . «یک غزل از قرن هفتم»

  1. سلام باید اعتراف کنم که محشر مینویسی من مدتی هست که مستمر دارم وبلاگت رو میخونم و واقعا ارزش داره
    راستی اگه خواستی سرعت اینترنتت رو هشتاد در صد افزایش بدی به من بگو تا برات بفرستم.
    قربانت

  2. گاهی وقتها یادم می رود
    که شیر آب را ببندم ،
    نان بخرم ،
    درب را بروی پستچی باز کنم ،
    و یا حتی عاشق زنی بشوم که دوستم بدارد !
    اما وقتی دلم برای باران تنگ می شود
    همه اینها بیادم می آید .
    همه اینها .
    باری را سبک می کند ، بارانی که در حمام می بارد ؟

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.