برفی سنگین نشست…

برفی سنگین نشست…
درختی زیبا شد
درختی شکست
 
 
 
 
 
کنار جاده‌ی بنفش کودکی‌ام را دیدم، شهاب مقربین، تهران: آهنگی دیگر، ۱۳۸۲
 
 
 
 
 
 
 
 
کلیپ برف نو، روانبخش صادقی
شعر و صدای احمد شاملو، موسیقی کیتارو

4 thoughts on “برفی سنگین نشست…

  1. دلم خوش است به برف… دلم خوش است به رد پایی که تا نزدیکی خانه مان آمده و برگشته … دلم خوش است … شاید جای پایش باشد … هر چند می دانم هرگز رقبت نکرده بداند … کدام یک از خانه های زیر این آسمان … خانه ماست …

  2. وقتی برف می بارد
    شهرمان برای قدم زدن های شانه به شانه
    جا کم می آورد
    امان از شیطنت چترهای همیشه باز!
    ـــــــــــــــــــــــــــــ
    همه چیز همه جا دو وجه دارد
    خوب و بد!
    لذت برف بازی کودکان
    یا قطعی آب و برقمان!!!

  3. سالها پیش
    پدر برای هر چهار فرزند خود
    چهار کاج زیبا
    در چهار گوشه باغچه حیاطمان کاشته بود .
    از آن کاج ها
    تنها یکی به آسمان رسید .


    باور نمی کنی سارا
    قبل از خالی کردن برفهای سقف خانه قدیمی مان
    کاج را سبک کردم .
    بارها و بارها .

Comments are closed.