*
درست که دردناک میشود شانههایم
و تنم میخواهد
پرتش کنم از بالکن به خواب باغچه
اما مگر از تنی خسته
که شانه خالی کرده از رنج بودن
چند گل سرخ ممکن است بروید؟
هیچ،
میدانم!
بماند تنم برای جشنی،
که جسور و پولادین
اراده کند
برای خاطر چشمی یا شاپرکی
دست بشوید از بودن بالای مرز خاک
و بشود بروید هزاران گل سرخ از هر سلول تنهایم
*Marc Chagall
دست دوست درد نکند.
8 دیدگاه دربارهٔ «باید فکر زمین هم بود»
دیدگاهها بسته شدهاند.
به گل ها بگو
نمی خواهم ببینمشان
گل های بی رحمی را که
دو روز بیشتر عمر نخواهد کرد
و تنها فزایندهء عادت هستند
رویای زود گذر…
آیا می شود گل ها را مقصر دانست؟
salam….midanam khaste shodi az bas gofteand:ZIBAST MESLE HAMISHE….amma harfe digari nadaram!
خیلی قشنگ بود! بازم دست دوست درد نکنه :)
دنبال ایمیلت میگردم!
سلام .. خوبی ؟ … واقعا عالی بود .. به این اراده خسته نباشید میگم .. طرز فکر خوشگلی داری .. موفق باشی .. بازم میام .. بابای
neveshtehaye khubi darid.
و بشود بروید هزاران گل سرخ از هر سلول تنهایم…
کاندرا می گوید: تنهایی لطافتِ نگاهِ غایب است!
وقتی به تو می اندیشم ،
دلم برای تمام غنچه های باغ بی اندوهت
تنگ می شود .
دلتنگ می شوم .
دل
تنگ .