همیشه‌ی نابهنگام!

گاهی خیال می‌کنم
شعری نوشته‌ام
اما می‌بینم
تنها اشک بوده‌است
کاغذی خیس و سپید
گاهی خیال می‌کنم
هق‌هق گریسته‌ام
خطوط اسلیمی و رقصان کاغذ می‌خندند که
شعری نوشته‌ای
حالا هم نمی‌دانم
چه می‌کنم!
شعری هق‌هق است انگار
اما نه نگاه کن!
تنها نام توست
هزار بار بر کاغذ
خیس و موزون

دیدگاه ها . «همیشه‌ی نابهنگام!»

  1. با سلام و درود خدمت همکار گرامی سارا محمدی . از وبلاگتان دیدن کردن . خیلی جالب بود . دوست دارم سری هم به خونه کوچیک و محقر شعر شاهین شهر بزنی . خاک پایت توتیای چشم ماست .
    دوستارت . مانی و جمعی از شاعران شاهین شهر

  2. باور نمی کنم هنوز آیا از اشک از بارش همیشه ابر به نیکی یاد میشود سارای عزیز نه دیده ام و نه می شناسمت تنها حسی با من است شبیه تر از لمس معکوس خویش در آیینه آن هنگام که مستانه با اشعارت میرقصم همیشه باشی

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.