ما را که برد خانه

مگر زندگی چیست!
دزدگیر یک خانه
آخر شب
آبی، سیاه
آبی، سیاه
آبی، سیاه
بی آنکه دزدی در کار باشد
کشیدن پرده
خاموش کردن چراغ
و
به راه افتادن یک سایه سرگردان
در آغوش نجیب شب
صدای گذشتن یک قوطی خالی از جوی آب
زندگی!
برداشتن چند تکه شیشه شکسته
از راهی که رهگذرانش را نمی شناسی
ساده است زندگی
چون بله گفتن به کسی که
تو را به رقص دعوت می کند
زندگی چیست!
خط ترمزی که از بزرگراه بیرون می زند
تصادف ناگهانی یک ماشین با درختی کهنسال
ضبطی که روشن مانده
” تو مثل گلی … ”
به هم پیچیدن دو قصه
قصه کوتاه شدن
شعر شدن
و دیگر هیچ

11 دیدگاه دربارهٔ «ما را که برد خانه»

  1. زندگی …. طراوت بودن توست…… بی آنکه بخواهی….. و خیره گی نگاه تو …. بی آنکه بپرسی….. به من بگو ترا برای که ساخته اند؟
    دوست عزیزم خانم سارا … از شعرهای زیبای شما لذت بردم…… با احترام کیا از انگلیس

  2. زندگی شاید
    یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
    زندگی شاید ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
    زندگی شاید
    طفلیست که از مدرسه بر می گردد
    یا عبور گیج رهگذری باشد
    که کلاه از سر برمی دارد
    و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی
    می گوید :‌صبح به خیر
    (‌فروغ )‌

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.