مگر زندگی چیست!
دزدگیر یک خانه
آخر شب
آبی، سیاه
آبی، سیاه
آبی، سیاه
بی آنکه دزدی در کار باشد
کشیدن پرده
خاموش کردن چراغ
و
به راه افتادن یک سایه سرگردان
در آغوش نجیب شب
صدای گذشتن یک قوطی خالی از جوی آب
زندگی!
برداشتن چند تکه شیشه شکسته
از راهی که رهگذرانش را نمی شناسی
ساده است زندگی
چون بله گفتن به کسی که
تو را به رقص دعوت می کند
زندگی چیست!
خط ترمزی که از بزرگراه بیرون می زند
تصادف ناگهانی یک ماشین با درختی کهنسال
ضبطی که روشن مانده
” تو مثل گلی … ”
به هم پیچیدن دو قصه
قصه کوتاه شدن
شعر شدن
و دیگر هیچ
11 دیدگاه دربارهٔ «ما را که برد خانه»
دیدگاهها بسته شدهاند.
زندگی کامنتی ست که نوشته نمیشود !
زندگی از یاد بردن یک کودک یتیم بمی است
یا شاید
کودکی که سر چهار راه فریاد می زند آقا گل !
آقا گل !
زندگی را تا به حال به این صراحت٬ به این روشنی ندیده بودم
…….
مرگ را به این زیبایی نیندیشیده بودم !
…..
تا بحال شعری به این لطافت نخوانده بودم .
زندگی …. طراوت بودن توست…… بی آنکه بخواهی….. و خیره گی نگاه تو …. بی آنکه بپرسی….. به من بگو ترا برای که ساخته اند؟
دوست عزیزم خانم سارا … از شعرهای زیبای شما لذت بردم…… با احترام کیا از انگلیس
من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم.. سلام..
ajab zenhe zibai vaghaan ziba classify kardi fekreto , neveshtan honar nist ama ziba neveshtan yek honare doste man.
movafagh bashi
روزی دیدمش زندگی را در عشق خلاصه میکرد و امروز در تنفر
زندگی پیچیدن شاخه های یاس است به هم. زیبا با شکوه وجدایی ناپذیر.کاش بتوانیم راه زندگی را بیابیم وسایه ای باشیم برای انهایی که نیازمندند.
چهل و دو
شعرهای شما مرا یاد شعرهای یانیس ریتسوس می اندازد پر از فضاهای آشنا و دوست داشتنی
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد
زندگی شاید ریسمانی است که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد
زندگی شاید
طفلیست که از مدرسه بر می گردد
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر برمی دارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی
می گوید :صبح به خیر
(فروغ )