قایم باشک

به صد رسیده بودی
چشم بسته
گرچه قرار ما یک بازی ساده بود
نیامدی بگردی
و شاید از هزار هم گذشته بودی


من پشت درختها زرد می شدم
     و دیگر خیال پیدا شدن 
             از سرم پرید.